هیلن لویس، استاد شطرنج پرشور و با روحیهای جنگجو که به "نانا" معروف است، همراه با نوههایش سفری جادهای را آغاز میکند تا از او در مسابقات قهرمانی ایالتی حمایت کنند.
در دنیایی که هیچکس در آن حرف نمیزند، یک زن متعصب به دنبال شکار دختری جوان است که از اسارت گریخته است. آزرائیل پس از دستگیری دوباره توسط رهبران بیرحم، قرار است قربانی شود تا یک شر باستانی در اعماق وحشیگریهای اطراف آرام شود.
یک فعال محلی و یک شهردار جوان در مورد نحوه اداره حومه فقیرنشین خود اختلاف نظر دارند. فعال خواهان تغییرات اساسی و سریع است، در حالی که شهردار رویکردی تدریجی و محتاطانهتر را ترجیح میدهد.
تیم والیبال دبیرستان کاراسونو، علیرغم حضور رقبای سرسخت در تورنمنت هاروتاکا، با موفقیت از مرحله مقدماتی این مسابقات در استان میاگی گذر کرد و به دور سوم راه یافت.
زنی نیمهشب از کنار رانندهای که ماشینش خراب شده عبور میکند،بعداً مشخص میشود که راننده به قتل رسیده است،زن پس از یک سری اتفاقات وحشتناک، خود را در معرض خطر و هدف بعدی قاتل میبیند.
وقتی اسلتر کینگ، میلیاردر حوزه فناوری، در جشن خیریهای که برگزار کرده بود با فریدا، بارمن آشنا شد، او را دعوت کرد تا به همراه دوستانش به تعطیلات رویایی در جزیره خصوصیاش برود. وقتی اتفاقات عجیبی شروع شد، فریدا به واقعیت اطرافش شک کرد.
نانا تصمیم میگیرد برای جشن تولد هجدهسالگی دخترش سیله، او و بهترین دوستش را به یک سفر دریایی دلنشین در کارائیب ببرد. اما آنچه قرار بود یک تعطیلات رویایی باشد، به طرز عجیبی به یک کابوس هولناک تبدیل میشود.
یک کوه اسطورهای و باشکوه به نام بائکودو شروع به فوران میکند و همه جا را به نابودی میکشاند. در این میان گروهی از نیروهای ویژه باید با خلافکارانی که از این فرصت استفاده میکنند تا به هدف خود برسند، مقابله کنند …
کارآگاهی که مشکل شنوایی دارد و شاهد ناشنوا که قتل را دیده است، مجبورند برای نجات خود به هم کمک کنند. آنها در یک ساختمان متروکه محاصره شدهاند و قاتلانی که صداهایشان را نمیشنوند، به آنها نزدیک میشوند.