یک پسر جوان و پدرش در یک سفر جاده ای به مزرعه ای روستایی برخورد می کنند که در آن صاحب سالخورده نقشه های شومی برای هر دوی آنها دارد که شامل جادوگری و شیطان است...
یک مدیرعامل موفق، شب عید کریسمس با یک نماینده لاتین آمریکایی ملاقات میکند. در نتیجه این ملاقات، او از دوست دختر، خانواده و کارمندانش غافل میشود. روز به طور معجزهآسایی تکرار میشود تا زمانی که او همه چیز را درست انجام دهد.
الکس فونگ در اطراف گانگسترها می چرخد، دوست دخترش را با بی میلی به تعهد تحت فشار قرار می دهد و وقتی پدرش (کو فنگ) به مشکل می خورد، سرخورده می شود. مون لی خواهرش است که او نیز پلیسی است که در همان ایستگاه پدرش کار می کند و نمی تواند برادر و سبک زندگی او را تحمل کند. زمانی که پدر آنها با خونسردی توسط یک قاتل اجیر شده (بیلی چاو) به قتل می رسد، مون لی قول می دهد که انتقام مرگ او را بگیرد...
در سال ۱۹۶۳ در شهر دوبلین، یک کمک راننده اتوبوس خونگرم و علاقهمند به شعر، تصمیم میگیرد نمایشنامه سالومه اثر اسکار وایلد را با کمک مسافران اتوبوس خود به روی صحنه ببرد.
یک کارآگاه خشن پلیس برای ۲۵ هزار دلار، یک واسطه شرطبندی را به قتل میرساند. فردی ناشنوا و لال شاهد ماجراست و برای پنهان کردن حقیقت دست به قتل دیگری میزند...
روبن تیت (لوئیس گوست جونیور) زمانی که دختر 9 سالهاش در جریان تیراندازی بین گروههای تبهکار با گلولهای سرگردان کشته میشود، ویران میشود. او به همان اندازه آشفته می شود که متوجه می شود در پی جنایت فجیع هیچ کس حاضر نیست علیه تیرانداز شهادت دهد...
بیلی پسری است که سعی دارد بعد از اینکه خانواده یک بچه کانگورو اسیر شده و به سیدنی برده شدن بچه آنها را نجات دهد ، این بچه کانگورو جوئی نام دارد ، بیلی به سیدنی میرود تا بچه را به خانواده اش برساند...
داستان واقعی دکتر هاولی هاروی کریپن که در سال 1910 در لندن به دلیل مسموم کردن همسرش به دار آویخته شد تا بتواند با معشوق جوانش باشد. اما آیا او واقعاً مقصر قتل بود؟...