در سال ۱۹۰۸، آلما ریچاردز که در کلاس هشتم تحصیل میکرد، مدرسه را رها کرد تا در یک مزرعه کار کند. اما دیدار اتفاقی با یک استاد دانشگاه، انگیزهای شد تا او به تحصیل بازگردد. همین بازگشت به تحصیل، مسیر زندگی او را تغییر داد و او در نهایت توانست در مسابقات پرش ارتفاع المپیک استکهلم شرکت کرده و مدال طلا کسب کند.
گریفین نافلی چهاردهساله، جاهطلبترین نمایشنامهنویس نسل خود است. اما به محض اینکه با برد، کارگر فنی بیست و پنجساله و خوشقیافه آشنا میشود، زندگی و نمایشنامهاش هرگز مثل قبل نخواهند بود.
این مجموعهداستان که ترکیبی از ژانرهای وحشت و علمی-تخیلی است، قهرمانانی دارد که یکی از آنها شبحی در حال عذاب است و دیگری، انسانهایی که در تلاش برای زنده ماندن در دنیایی پس از فاجعه هستند.
کریستلا در حالی که با تجربههایی مثل موفقیت در برابر قلدر دوران گذشتهاش و اولین سفر خانوادگی، به دنبال شادی است، به دیگران یاد میدهد که چگونه از زندگی لذت ببرند.
این گزارش، با تکیه بر شهادت شاهدان عینی، اسناد محرمانه و فایلهای صوتی خصوصی، پرده از فریبکاریهای گسترده مقامات ایالات متحده در طول جنگ بیستساله افغانستان برمیدارد.
تکسون، مترجمی افسرده و بیانگیزه، پس از یک قرار ناموفق، زندگیاش به طرز عجیبی شاد میشود. او بیدلیل خوشحال است، به چیزهایی جذب میشود که قبلاً برایش بیاهمیت بودند و حتی پیامهای همکلاسیاش برایش دلنشین میشوند. اما زمانی که میفهمد به یک ویروس کشنده مبتلا شده و با لی گیون، تنها پژوهشگر پادزهر، دیدار میکند، متوجه میشود که تمام این تغییرات، علائم همان ویروس هستند.
گروهی از کوهنوردان راهی یک صعود خطرناک میشوند که سالهاست ورود به آن ممنوع بوده است. آنچه در ابتدا به عنوان یک سفر جسورانه آغاز میشود، به نبردی برای بقا در برابر نیرویی تبدیل میگردد که با آنها بازی میکند.
دانشآموز دبیرستانی به نام اینیونگ پس از فوت والدینش و بیخانمان شدن، در گروه رقص کرهای پنهان میشود و در آنجا توسط مدیر گروه کشف شده و به ناچار با او همخانه میگردد.
داستان دربارهٔ مردی به نام کری است که پس از درخواست طلاق همسرش، اَشلی، به دوستانش، جولی و پاول، پناه میبرد، اما با ورود کری به زندگیشان روابط همهٔ آنها دچار مشکل میشود.
داستان در یک روستای آرام رخ میدهد؛ جایی که علاقه ساده و بیگناه یک پسر به یک نفر، باعث وقوع حوادثی غیرعادی میشود. مردم روستا معتقدند که این پسر با احساساتش، یک روح را نیز به روستا آورده است.
شیطان هیرانیاکاشیپ به دنبال انتقام از ویشنو است و خود را خدا اعلام میکند. پسرش پرالاد همچنان به ویشنو ارادت دارد. ویشنو در قالب نارسینها ظاهر میشود تا شیطان را شکست دهد و تعادل را بازگرداند.
در سال ۱۸۹۵، اِد دانتس بیگناه به زندان میافتد. او که به حبس در یک زندان منطقهای محکوم شده، برای انتقام گرفتن و فرار از آنجا، مجبور میشود قوانین و شیوههای زندگی یک یاغی را بیاموزد.
بهار سال ۲۰۲۰، پنج دانشجو و دو استاد از «کالج هنر مید اولستر» در جنگلهای شمال ایرلند ناپدید میشوند. اتفاقات روز ناپدید شدن آنها تا به امروز همچنان یک معما است.
یک جوان از یک بیمارستان روانی متروکه بهعنوان پاتوق استفاده میکند تا دختران را از طریق یک اپلیکیشن دوستیابی جذب کرده و به قتل برساند. اما وقتی هدفش دوستدختر دوران کودکیاش میشود، اوضاع برای او پیچیده و بدتر میشود.
این داستان توضیح میدهد که چگونه کتاب «میشل به یاد میآورد»، که خاطرات یک روانپزشک و بیمارش است، موجب آغاز «وحشت شیطانی» در دهه ۱۹۸۰ شد. در این کتاب، با استفاده از روش «درمان بازیابی حافظه» ادعا شده بود که میشل توسط شیطانپرستان بچهدزد ربوده شده است.
دانشجویی به نام رز که در طوفان در خانه درمانگرش گیر افتاده، متوجه میشود که دکتر ریچاردسون و همسرش در زیر ظاهر بهظاهر عادی خود، رازهای تاریکی را پنهان کردهاند.