اطلاعیه
کاربرای عزیز
مشکل درگاه خرید برطرف شده. لطفا همین الان نسبت به خرید و رزرو شارژ اقدام کنید.
درگاه پایدار نیست و ممکنه مجددا از دور خارج بشه.
به همین منظور کد تخفیف ۲۰ درصدی tabestoon رو برای شما در نظر گرفتیم.
ما تمام تلاشمونو میکنیم که به زودی درگاه به کلی جایگزین شود.
لینک مستقیم به خرید با کد تخفیف
مدیریت نایت مووی
در خیابان الم، «نانسی تامپسن» و گروهی از دوستانش، در خواب هایشان توسط قاتلی با پنجه های تیز و بلند، بنام «فردی کرگر» مورد اذیت قرار میگیرند. نانسی باید سریعا چاره ای بیاندیشد، زیرا «فردی» قربانی هایش را به سرعت، یکی پس از دیگری به کام مرگ می فرستد...
برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 4 جایزه و نامزد دریافت 6 جایزه دیگر.
بیل» (ماکیو)، پسرک دانشجوی دوست داشتنی اهل شمال، و رفیقش، «استنلی» (ویتفیلد) را در شهرکی دور افتاده در جنوب، به زندان می اندازند و کمی بعد آن دو خبردار می شوند که به جنایتی متهم شده اند. «بیل» که نه پولی در بساط دارد و نه دوست و آشنایی، تصمیم می گیرد با پسر عمویش، «وینی» (پشی) که به تازگی وکیل شده، تماس بگیرد …
Hwa-yeon زندگی سخت و طاقت فرسایی دارد و به سختی می تواند زنده بماند. او یک روز تصمیم می گیرد تا به عنوان معشوقه شاه به قصر برورد . در داخل قصر دو شاهزاده یک دختر (Hwa-yeon) را در اتاقی می برند و مست می کنند و … . همین قضیه باعث می شود مثلث عشقی بوجود بیاید و …
«الکس» (استيلر) و «نانسي» (باريمور) وقتي باخبر مي شوند که قسمت پايين يک دوپلکس قديمي خالي شده، هر دو فکر مي کنند آن چه را دنبالش بوده اند، يافته اند. اما خيلي زود پي مي برند که آپارتمان يک عيب بزرگ دارد که فکرش را نکرده بوده اند: همسايه ي طبقه ي بالاشان، «خانم کانلي» (اسل)، زني مسن است که از زندگي شان جهنمي مي سازد.....
“فیلو” برای بدست آوردن پول بیشتر از شغل خود به مبارزات مشت زنی روی می آورد.او تصمیم می گیرد مبارزه را کنار بگذارد اما وقتی مافیا تصمیم به برگذاری یک مسابقه دیگر می کنند او مجبور می شود بازگردد …
تبت. مرد خبيثي به نام «ساردو» (دنس) و افرادش با اخلال در برگزاري مراسمي مقدس، کودکي جادويي معروف به «پسر طلايي» (ريت) را مي ربايند. همزمان در لس آنجلس، سياه پوستي به نام «چندلر» (مورفي)، متخصص يافتن بچه هاي گم شده، با خبر مي شود که او را براي نجات پسر طلايي «برگزيده» اند.
«جولیا» (هیگینز) و «لری کاتن» (رابینسن) به یک خانه ی قدیمی و بزرگ انگلیسی نقل مکان می کنند. غافل از این که نابرادری مرد، «فرانک» (چاپمن) که سابقا دل باخته ی «جولیا» بوده، اینک حالتی هیولاوار یافته و در یکی از نقاط دنج طبقه ی بالای منزل آنان در قالبی از استخوان های پوسیده زندگی می کند.
دهه ی ۱۹۶۰، محله ی ایتالیایی نشین در منطقه ی برانکس نیویورک. پسر بچه ای به نام «کالوجرو» (کاپرا) هم راه با خانواده اش در همسایگی نوشگاهی زندگی می کند که پاتوق «سانی» (پالمینتری) و دارو دسته ی مافیایی اش است؛ همان جایی که «لورنزو» (دنیرو)، پدر «کالوجرو» هشدارش داده که آن طرف ها نپلکد…
جت لی در دوران کودکی خود در یک مدرسه شائولین به آموختن هنرهای رزمی پرداخته ، مکانی که افراد برای مسابقات حرفه ای آموزش میبینند ولی اتفاقاتی میافتد که او و دوستش از این مدرسه اخراج میشوند...
زمانی که پسری جوان به نام استنلی برای کاری که انجام نداده است ، به اجبار به یک اردوگاه های بیابانی فرستاده می شود ، درمی یابد که در آنجا باید بنا به دلایلِ مرموزی ، همراه عده ای دیگر مشغول به حفر چاله شود. اما…...
در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم، «ژنرال داگلاس مک آرتور» تصمیم گرفت به قولی که در سال 1942 داده بود، وفا کند و دوباره پس از عقب نشینی اجباری از فیلیپین، به آن جا برگردد. بیش از پانصد سرباز امریکایی در اردوگاهی در فیلیپین اسیر ژاپنی ها بودند و با آنان رفتاری بی رحمانه صورت می گرفت و «مک آرتور» می خواست مطمئن شود که این سربازها صحیح و سالم به کشورشان باز می گردند…
یک قاتل پس از مرتکب شدن چند فقره قتل دستگیر شده و به اتقاق گاز فرستاده می شود. روح او از بدنش جدا شده و به قدرتی شیطانی دست پیدا میکند. حالا پلیسی که او را دستگیر کرده بود باید راهی پیدا کند تا دوباره او را به دام بیاندازد...
دهه ي 1950. «نورويل بارنز» (رابينز) مرد کندذهني اهل ايندياناست که با کوشش و تقلا، کاري در شرکت بزرگ هادساکر گير مي آورد. او پس از خودکشي رئيس شرکت با توطئه ي مشاور شرکت، «سيدني ج. ماسبرگر» (نيومن) به مقام رياست مي رسد. اما، برخلاف انتظار «ماسبرگر»، محصول جديد پيشنهادي «بارنز» - هولاهوپ - يکي از موفق ترين و پرفروش ترين محصولات شرکت از آب درمي آيد...
آقای “سلیمانی” که از همسر خود جدا شده بزرگ یک خانواده عربی-فرانسوی است. او مجبور میشود از کار خود در کارخانه کشتی سازی کنار بکشید. او که قصد دارد برای خانواده خود ارثی خوب به جای بگذارد تصمیم میگیرد رویای همیشگی خود را دنبال کند…
تٌرکلید و آرنه و پیتر و استفان 4 دوستی هستن که خلافکار هم هستن. ترکلید به شخصی بدهکار هست و به دنبال عدم توانایی دادن قرضش کاری رو به عهده میگیره که دزدی است. ولی نتیجه اون…….