یک قاتل حرفهای که در یک سازمان مخفی زیرزمینی فعالیت میکند، مدام بین کابوسهای وحشتناک و واقعیت زندگیاش دست و پنجه نرم میکند. هنگامی که آخرین ماموریتش کشتن مادری سوگوار است، پی میبرد که هدفش بسیار نزدیکتر از آن چیزی است که تصور میکرد.
در دل غرب وحشی، گروهی یاغی پس از دستبرد به قطار، کیسهٔ خالی پول را مییابند. این کشف، آنها را به جان هم میاندازد. هر کدام در تلاش برای تبرئهٔ خود و یافتن دزد اصلی، دیگری را متهم میکند. در این میان، سایهٔ مرگ با هر اتهام و انکار، سنگینتر میشود.
بتي فلاد، دختری نوجوان با تواناییهای جادویی، در خانوادهای عجیب و غریب زندگی میکند. او با نزدیک شدن به سن نوجوانی، رازهای خانواده را کشف کرده و هویت واقعی خود را مییابد.
داستان در سال ۲۰۳۸ در جهانی ویرانشده روایت میشود. انسانها در پشت دیواری غولپیکر پناه گرفتهاند و با یکدیگر در حال جنگ هستند. زنی به نام دنیس با تشویق نگهبانی به نام تام که وعده دنیایی بهتر را میدهد، به سفری پرمخاطره میرود.
داستان گری، پسر بازماندگان هولوکاست، به بررسی تاثیرات روانی و بین نسلی این فاجعه میپردازد. او با کندوکاو در گذشتهی والدینش، با هویت خود و میراث دردناک خانوادگیاش روبرو میشود.
دانشآموزان سال آخر دبیرستان، در آخرین سال تحصیلی خود، باید برای کسب دیپلم خود تلاش کنند و همچنین در مسابقات المپیک زمستانی بین مدارس، که رقابتی نفسگیر است، به پیروزی دست یابند.
نوبوماسا تسوبوی، صاحب یک کارخانه کوچک، متوجه میشود که دخترش یوشیمی به بیماری قلبی مبتلا است و تنها ده سال دیگر زنده خواهد ماند. او و همسرش این خبر را نمیپذیرند و نوبوماسا تصمیم میگیرد با مطالعهی قلبهای مصنوعی، راهی برای نجات دخترش پیدا کند.
نیکلاس، نوجوانی که به بوکس علاقه دارد، با مربیاش جاناتان دوست میشود و او را به همراه مادرش، ورونیکا، به شام دعوت میکند. اما ورونیکا و جاناتان در یک حلقهٔ زمانی گرفتار شدهاند.
فیلم "لومینا" داستان چهار دوست را روایت میکند که در جستجوی دوست ربودهشده خود به اعماق زمین سفر میکنند. سرنوشت این چهار دوست در این سفر پرمخاطره که از بیابانهای آمریکا تا شنزارهای صحرا امتداد مییابد، برای همیشه تغییر خواهد کرد.
تونی، مادری تنها، پنج فرزندش را بزرگ میکند. این وظیفه، همچون شغلی تماموقت، وقت او را پر میکند. او علاوه بر این به آوازخوانی مشغول است و بیست سال پیش، آهنگی موفق را روانه بازار کرده بود. اکنون که دو فرزند ارشدش آماده رفتن به دانشگاه میشوند، تونی با این پرسش روبروست که پس از ترک خانه توسط تمامی فرزندانش، چه خواهد کرد؟
داستان کارآگاه نابغهای به نام هو باییی را روایت میکند که به همراه دوستش، عمو مینگ، برای یافتن مرواریدهای گمشده به دریای چین جنوبی میروند. در این سفر، آنها به طور اتفاقی با شهر باستانی غرق شدهای مواجه میشوند و با موانع و چالشهای متعددی در آن روبرو میشوند.