شخصی که به طور جدی به داستانهای جنایی واقعی علاقه دارد، دچار وسواس میشود تا قاتلی را که در همسایگیشان زندگی میکند و مسئول ناپدید شدن صمیمیترین دوستش است، بیابد.
در آیندهای که هوا بسیار آلوده است، فردی که تغییرات ژنتیکی بر روی او انجام شده است، با مصرف یک دارو دچار جهشهای ژنتیکی میشود. او متوجه میشود که این جهشها میتوانند ناجی بشریت باشند.
رقصندهای به نام النا و مترجم زبان اشاره به نام داویداس با هم ملاقات میکنند و رابطهای عمیق و زیبا را شکل میدهند. با ورود به این رابطه جدید، آنها باید چگونگی ایجاد صمیمیت خاص خود را یاد بگیرند ...
این فیلم در دو بخش ساخته شده است. بخش نخست آن، فیلمی اکشن و پر زد و خورد است که در فضای تاریک و زیرزمینی دنیای تبهکاران روایت می شود. داستان فیلم درباره ی یک آدمکش است که برای زنده ماندن تلاش می کند و وقتی خود را بین پلیس و گروه یاکوزا می بیند، دچار دردسر می شود.
نات ویلیامز، اسیر خاطرات دردناک کودکی، در تاریکی فرو رفته است. با آزاد شدن از زندان به دست آقای دین، معلم درامش، و پذیرفته شدن در خانهی او، نات مجبور میشود با گذشتهاش روبهرو شود؛ پیش از آنکه گذشته او را به کام نابودی بکشد.
قاتلی نقابدار، تعدادی از گردشگران را در یک شهر کوچک به قتل میرساند. کلانتر و معاونش، او را تا رستورانی محلی تعقیب میکنند و باید با استفاده از مهارتهای خود، قاتل اصلی را در میان حاضران شناسایی کنند.
روی وود جونیور در این برنامه استندآپ کمدی، تاثیرات منفی عدم ارتباط در جامعه را بررسی می کند و نشان می دهد که چگونه این امر منجر به افزایش خشونت، بی ادبی، خودخواهی و انزوا شده است.
این اجرای افسانهای که در تاریخ ۱۶ مه ۱۹۹۱ ضبط شده، یکی از سه اجرای تمرینی برای تور «Use Your Illusion» بود. در این اجرا ایزی استرادلین گیتار مینوازد، نسخه اصلی آهنگ «Don't Cry» اجرا میشود و آهنگ «You Ain't The First» نیز به صورت ویژه اجرا میشود که در هر دوی این آهنگها شانون هون (خواننده گروه Blind Melon) به عنوان خواننده مهمان حضور دارد.
نوجوان سرکش، کلوتار، دلباختهی همکلاسیاش جکی میشود، اما خشونتهای گروهی او را به مسیری تاریک میکشاند. پس از سالها، این دو عاشق نگونبخت متوجه میشوند که سرنوشت همواره آنان را به یکدیگر بازمیگرداند.
سرآشپز بن برای بردن یک مسابقه دسر مهم، به طور ناخواسته یک دوست خیالی می سازد تا به او در تعریف دوباره خوشمزگی کمک کند. اما جاه طلبی او تبدیل به یک هیولا می شود.
پس از جنگهای پری دریایی، شهر ایلیاد مورد حملهی نیروهای تاریک قرار میگیرد. با پر شدن شهر از کینه و فساد، خود مرگ با آنها متحد میشود و به آتیکوس، جنگجوی نخبه، فرصتی برای بازگشت به زندگی میدهد. اما این هدیه بهایی دارد.
مردی شکستخورده به نام جک لی، پس از مواجهه با مشکلات متعدد، با چند نفر از جمله یک مرشد معنوی و یک مدیر هنری آشنا میشود و با کمک آنها تلاش میکند تا بر چالشهای زندگیاش غلبه کند.