آکانه تسونهموری، بازرس ارشد اداره امنیت عمومی، در یک جلسه حضور داشت که گزارشی مبنی بر وقوع یک حادثه در یک کشتی خارجی به او رسید. این حادثه آغاز یک پرونده بزرگ و غیرمنتظره بود که تسونهموری مسئول رسیدگی به آن شد.
میوکی به دهکدهای که تحت حکومت روگاهاست سفر میکند. هدف او، سوگواری برای سرپرست درگذشته این خانواده و انجام یک ماموریت مخفی است. در آنجا، با پدر کیتارو که به دنبال همسر گمشدهاش است روبرو میشود و با هم باید رازهای این خانواده را کشف کنند.
در دنیایی که جادو همه چیز است، آستا، پسری که بدون هیچ قدرت جادویی به دنیا آمده است، قصد دارد به "شاه جادوگر" تبدیل شود، تا بر ناملایمات غلبه کند، قدرت خود را ثابت کند و سوگند خود را با دوستانش حفظ کند...
لوپین سوم با خواهران کیسوگی به رقابت میپردازد تا یک مجموعه سه تکه نقاشی را که یکبار متعلق به پدرشان بوده و کلید یک راز بیپاسخ است را دزدیده و برای خود به دست آورد...
یک بمب جدید به نام "بمب کاورایت" ساخته شده است که می تواند یک کشتی جنگی را با یک شلیک غرق کند. یک تک تیرانداز خارجی به شاهزاده ریچارد حمله می کند، اما او را نمی کشد. این حمله، آغاز فصل شکار خانواده سلطنتی را نشان می دهد...
در پی اتفاقات فصل سوم سایکو-پاس، بازرس ایگناتوف با سازمانی به نام بیفروز آشنا میشود. بازرس ارشد آسوزا، حملهای به برج اداره امنیت عمومی را رهبری میکند.
یک خودروی فراری به ساختمان اداره امنیت عمومی برخورد می کند. راننده، ایزومی یاساکا، مشاور روانشناسی در یک مرکز انزوای مجرمان بالقوه، شناسایی می شود. بازرسان شیموسوکی و گینوزا مأمور می شوند که یاساکا را به آئوموری بازگردانند. در آنجا، آنها با یک بهشت دروغین روبرو می شوند.
"اسانا" بعد از اینکه یک بازی به اسم "اوردینا اسکیل" ساخته میشود "کوریتو" را متقاعد میکند تا در بازی شرکت کند اما به طور غیره منتظره ای آن ها متوجه میشوند که این بازی برای سرگرمی ساخته نشده است و ...
دوست لوپین، سامورایی گومون ایشیکاوا، به عنوان محافظ برای یک رئیس یاکوزا مشغول به کار می شود. اما یک قاتل وحشی یاکوزا را می کشد و گومون مجبور به ردیابی او می شود...
در جهانی آرمانشهری و آیندهنگر، جایی که بشریت به زندگی ابدی دست یافته است، یک مامور جوان رده بالای شرکت بهداشتی پیشرو جهان، موجی از خودکشیها را بررسی میکند...
موتوکو و تیمش بالاخره به کارگزار Fire-Starter نزدیکتر میشوند، اما وقتی به آنها دستور داده میشود که در یک عملیات نیشزنی نقشی در صندلی عقب داشته باشند، اوضاع متشنج میشود.
داستان برمیگرده به آینده جایی تو سال های 2028 تو یه شب زمستونی نشانه هایی از بازسازی پس از جنگ به چشم میخورد. از طرفی تنش تو New Port City بالاگرفته و مردم به خاطر سود کارتل های خارجی دست به تظاهرات زدند.کار به شلیک گلوله توسط پلیس ضد شورش رسید و همه ی اینها زیر سر یه cyberbrain تروریست به اسم "Fire Starter" بود. حالا واحد تهاجمی مستقل به رهبری Makoto Kusanagi وارد عمل میشه تا با سرکوب ghosts و aims عدالت را به شیوه ی خودش اجرا کنه اما زیر این همه ماجرا "tin girl" امما و "scarecrow man" بوریندا جونیور حضور داشتند.در حال حاضر رهبر واحد تهاجمی به عنوان یه Kusanagi به این حوادث میپردازه تا پی به دلیل نزدیکی اون دو ghosts برسه.
درباره ی پسری به نام ناتسومه تاکاشی است که از بچگی با یه مشکل بزرگی سر و کله میزده و اونم اینه که میتونه موجوداتی به نام یوکای ها و آیاکاشی ها رو ببینه. یوکای ها موجوداتی هستن که به چشم هرکسی دیده نمیشن و همین عامل باعث میشه تا هر زمان که ناتسومه از یوکای ها و اذیتهاشون با اطرافیانش صحبت میکنه و یا به کارهاشون عکس العمل نشون میده اونو متهم به دروغگویی میکردن و یه بچه غیر عادی میدونستن. ناتسومه پدر مادرشو در بچگی از دست داده و از همان زمان بین اقوام مختلفش زندگی میکرده و از اونجاییکه ناتسومه رو بچه ی مشکلدار و عجیب غریبی میدیدن که حرفها و کارهاش باعث ترسشون میشد هیچ خانواده ای مدت طولانی اونو نگهداری نمیکردو...
زندگي در ژاپن فئودال آسان نيست. خصوصا حالا که فضاييها آمده و همه چيز و همه جا را به تصرف خود درآوردهاند! خب البته، اوضاع بيمه و بهداشت عالي شده، اما ممنوعيت عمومي استفاده از شمشير، بسياري از ساموراييهاي شکستخورده را با تصميم سختي روبهرو ساخته که همانا انتخاب مسير زندگي آيندهشان است! اين موضوع، خصوصا در مورد افرادي از جمله گينتوکي ساکاتا صدق ميکند که به شغل درازمدت و منظمي پايبند نيستند. اين شد که گينتوکي، دنبال شغل آزاد رفته و هر کاري به او پيشنهاد شود، ميپذيرد، البته تا جايي که حقوق آن به اندازهي کافي باشد. اما ...
هانتر ( به معنی شکارچی ) فردیه که دور دنیا سفر میکنه و هر جور ماموریت خطرناکی که فکرشو بکنید انجام میده . از دستگیر کردن مجرم ها گرفته تا کنجکاوی و جستجوی سرزمین های ناشناخته به دنبال گنج . گون ( Gon ) پسر جوونیه که پدرش چندین سال پیش ، موقعی که یه هانتر بوده ، ناپدید شده . گون باور داره که اگه بتونه پا جای پای پدرش بزاره ، ممکنه یه روز بتونه دوباره بهش بپیونده . بعد از اینکه گون 12 سالش میشه ، خونه رو ترک میکنه و ماموریت شرکت در آزمون " هانتری " رو امتحان میکنه . آزمونی که بخاطر پیشرفت کندی که آزمون دهنده داره و درصد بالای مرگش برای هانتر رسمی شدن حسابی معروف شده . گون با کوراپیکا که به عشق انتقام زندست ، با لوریو که میخواد در آینده دکتر بشه و با کیلوآ که قبلا یه قاتل سرکش بوده دوست میشه . و همین جور که ماموریت های سخت تری رو ، به عنوان یه هانتر ، پشت سر میزارن و با خطرات و تهدیدهای بیشتری رو به رو میشن که باعث میشه رفاقتشون گسترده تر میشه.
مافیا تو آمریکا حسابی رواج داره و ترور تو خیابونا یه چیز معمولیه. یه شرکت مرموز به اسم اینفرنو (Inferno) پشت بیشتر این کاراست و از یه سلاح انسانی تقریباً شکستناپذیر به اسم فانتوم (Phantom) استفاده میکنه. یه روز، یه توریست ژاپنی اتفاقی میبینه که فانتوم داره یکی رو میکشه. توریست که حسابی ترسیده، میره تو یه ساختمون خلوت قایم میشه. ولی فانتوم که معلوم میشه یه دختر جوون به اسم آین (Ein) هست، با رئیس اینفرنو که بهش میگن سایث مستر (Scythe Master)، توریست رو گیر میندازن و مغزشوییش میکنن. حالا این توریست که قبلاً آروم بود، بهش اسم زوای (Zwei) میدن و یه عروسک خیمهشببازی تو دستای اینفرنو شده بدون هیچ خاطرهای. زوای تو دنیایی پر از دروغ، فریب و خشونت گیر افتاده و باید برای زنده موندن بجنگه، شاید یه روز بتونه خاطراتش رو برگردونه و از این دنیای پرخطر که همیشه یه قدم با مرگ فاصله داره، فرار کنه.
ماموریتی به قدری چالش برانگیز و خطرناک که برای بیش از یک قرن ناتمام مانده است. در حالی که جادوگران بیشماری برای رسیدن به این هدف طاقتفرسا تلاش کردهاند، نتایج آنها با شکست قاطع یا بدتر به پایان رسید. با این وجود، ناتسو دراگنیل و دوستانش - لوسی هارتفیلیا، گری فولباستر، ارزا اسکارلت، و وندی مارول، همراه با هپی و چارلز فوقالعاده - بلندپروازانه این تلاش را آغاز میکنند.
پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان، داستان کویومی آراراگی به پایان رسید. این بار واقعاً تمام شد. با این حال ماجرای دخترانی که توسط آرارگی نجات یافتند تمام نشد. این یک پیش درآمد یا شاید دنباله ای برای مبارزات آنها در دوران جوانی است.
در آستانه جنگ جهانی سوم، ابرقهرمانان ظاهر می شوند و صلح را به دنیا می آورند. شای، قهرمان ژاپن، دارای قدرت فوق العاده است، اما بزرگترین دشمن او خجالت شدید است. او با کمک دوستان ابرقهرمان خود، باید زمین را از شر تهدیدات محافظت کند و در عین حال اعتماد به نفس خود را پیدا کند.
توکیو شهر توموبیکی لوم، دختر زیبای یک نژاد مهاجم از بیگانگان اونی با دانش آموز دبیرستانی آتارو موروبوشی مورد ضرب و شتم قرار می گیرد. آتارو که یک زن فداکار است، از حملات شدید شوک الکتریکی لوم نگران نمی شود و به شکار روزانه خود برای دختران زیبا ادامه می دهد. با انبوهی از شخصیتهای منحصربهفرد دیگر، از جمله همکلاسی شینوبو، ساکورا، دوشیزه زیبای عبادتگاه، اویوکی، بنتن و ران، بهترین دوست لوم، گیلاس راهب بودایی، تن، پسر بچه کوچک، وارث یک خانواده ثروتمند، شوتارو مندو و زیبایی زن مخفیانه ریونوسکه… یک کمدی عاشقانه کلاسیک اسلپ استیک که در آن همه چیز پیش می رود!
داستان Chaos Dragon بر اساس بازی نقشآفرینی اژدهای قرمز توسط برخی از نویسندگان برجسته ژاپنی مانند ژن اوروبوچی، ریوگو ناریتا و کینوکو ناسو نوشته شده است. داستان در مورد دو کشور دوناتیا و کوران است که در جنگی بیپایان به دام افتادهاند. در میان این جنگ، کشور کوچک نیک کامویی قرار دارد که پس از اینکه خدای نگهبان آن، اژدهای قرمز، از کنترل خارج شد، استقلال خود را از دست داد. گروه کوچکی از قهرمانان برای بازگرداندن صلح به دنیای خود قیام میکنند.
"کایزاکی آراتا"، جوانی 27 ساله است که پس از ترک شغل خود، در پیدا کردن شغل جدید ناکام میماند. در این میان، "یوآکه ریو" از موسسه "ریلایف" با پیشنهادی عجیب به سراغ او میآید. ریو به آراتا دارویی میدهد که او را به یک جوان 17 ساله تبدیل میکند و او را به عنوان سوژه یک آزمایش یک ساله در نظر میگیرد. آراتا با قبول این پیشنهاد، زندگی جدیدی را به عنوان یک دانشآموز دبیرستانی آغاز میکند.
در آینده ای نسبتا نزدیک، یک تکنولوژی نوآورانه ظهور کرده است. در شبکه های اجتماعی، شایعات در مورد پدیده های عجیب و غریب که اصالت آن ناشناخته است، به عنوان "ارواح هولوگرام" شناخته می شود. هیرو آمانوکاوا یک دانش آموز که تازه به دبیرستان آکادمی هیزاکورا رفته، یک دستگاه مرموز که توسط پدرش به نام (دیجیوایس) باقی مانده را فعال میکنه. با فعال کردن اون دستگاه حالا هیرو قادر به دیدن موجودات ناشناخته به نام دیجیمون میشه که توسط افراد عادی قابل دیدن نیستند.
تسوباسا کازاناری و کاناد آمو، دو خواننده پاپ، از آوازهای خود برای قدرت دادن به سلاحهای باستانی به نام "سمفونیکها" استفاده میکنند تا با نژاد بیگانه مرگبار به نام "نویز" مبارزه کنند. نویز برای عموم مردم شناخته شده است، اما دانش سمفونیکها مخفی نگه داشته میشود. زمانی که نویز به یکی از کنسرتهای زو وینگ حمله میکند، کاناد خود را برای محافظت از هیبیکی تاچیبانا، یک دختر جوان، فدا میکند. تسوباسا ویران میشود و تکهای از سمفونیک کاناد در هیبیکی فرو میرود. دو سال میگذرد و هیبیکی دوباره درگیر حمله نویز میشود. در حالی که در حال نجات یک دختر جوان است که در جریان تخلیه جا مانده است، قدرت سمفونیک کاناد را که در درون او قرار دارد، بیدار میکند. اگرچه تسوباسا هنوز بر سر از دست دادن کاناد سوگوار است، اما هر دو دختر اکنون باید یاد بگیرند که چگونه با استفاده از قدرتهای خود برای دفاع از بشریت در برابر نویز با یکدیگر همکاری کنند.
هنگامی که ارواح وارد دنیای انسان می شوند، می توانند اشیاء قدیمی را در اختیار داشته باشند و شکل فیزیکی به دست آورند: تسوکوموگامی. تسوکوموگامی میتواند ملایم، خشن یا جایی در میان باشد، بنابراین قبیله Saenome به طور مسالمتآمیز به آنها کمک میکند تا آنها را به دنیای ارواح بازگردانند تا از تخریب جلوگیری کنند. کوناتو هیوما یکی از اعضای این قبیله است، اما از آنجایی که از زمانی که یک تسوکوموگامی چیز مهمی را از او دزدید، کینهای دارد، بسیار آرام است. پدربزرگ هیوما از ترس اینکه عصبانیت وقیحانه هیوما در برخورد با این ارواح منجر به فجایع ماوراء طبیعی شود، او را می فرستد تا در کیوتو با ناگاتسوکی بوتان زندگی کند، یک زن جوان غیرعادی که در واقع مانند خانواده با تسوکوموگامی زندگی می کند! آیا هیوما می تواند یاد بگیرد که هنگام برخورد با تسوکومگامی احساسات خود را کنترل کند یا اینکه روح خود او محکوم به تسخیر خشم برای همیشه است؟
هر 1000 سال ، شورای خدایان برای تصمیم گیری در مورد سرنوشت بشریت گرد هم می آیند. پس از 7 میلیون سال تاریخ بشر ، خدایان به این تصمیم رسیدند که انسان قابل جبران نیست و باید منقرض شود.
برای حفظ صلح در یک شهر که انسانها و دیوها در آن زندگی مشترک دارند، نیروی پلیس عادی کافی نیست. دفتر مشاوره زندگی هییزومی را بشناسید، گروه چهار نفرهای از نوجوانان منحصر به فرد که هر یک دارای یک قدرت ابرطبیعی شگفتانگیز هستند!
دفتر مشاوره زندگی روزمره هییزومی (Hiizumi’s Everyday-life Consultation Office) چهار عضو دارد: آکینا، هیمه، کوتوها و آو. این چهار نفر نه تنها به بچههای مهدکودک کمک میکنند تا با مشکلات سختشان بجنگند، بلکه با شکار کردن افراد مشکلساز، سعی در حفظ صلح و آرامش شهر کوچک ساکوراشین دارند. هیمه یک ابرقهرمان، آو یک ذهنخوان، کوتوها یک جادوگر کلمات و آکینا یک پسر معمولی است که در میان سه دختر ابرقدرتمند قرار گرفته است. آنها با هم شهر ساکوراشین را محافظت میکنند اما این کار راحت نیست چون شهر با سگهای شیطانی و خطرات فراطبیعی دیگر مواجه است!
تاکامیا هونوکا یک دانشآموز معمولی است که تنها مشکلش این است که کنار کاگاری آیاکا، زیباترین دختر مدرسه، نشسته است. آنها هرگز با هم صحبت نکردهاند و هر تعامل کوچکی بین آنها باعث میشود که باشگاه طرفداران کاگاری، تاکامیا را بزنند. اما وقتی یک قسمت از ساختمان مدرسه در حال سقوط است و قصد دارد او را به عالم بعد بفرستد، کاگاری است که به نجات او میآید. فقط… او لباس یک جادوگر پوشیده است، او را در آغوش خود حمل میکند و روی یک جارو شناور است؟! کاگاری به تاکامیا میگوید که مأموریتش حفاظت از او است و حالا میتواند به جای پنهان کاری، به صورت آشکار از او حفاظت کند.
تاکاشی کامیاما دانش آموز دبیرستانی عادیه - باادب، گوشه گیر و آروم با IQ یکم بیشتر از میانگین. ولی همچین دانش آموزی به مدرسه ی بدنام کرومارتی میره که به عنوان زمین سخت ترین مجرم ها شناخته میشه؟ ظاهرا تاکاشی همین کار رو میکنه، ولی دلیلی داره که ترجیح میده به کسی نگه. با این حال یچیزی قطعیه و اونم اینه که خرگوشی که وسط یه مشت شیر گرسنه افتاده باشه هیچوقت نمیتونه یه روز آروم دیگه رو بگذرونه.
در دنیایی مملو از خدایان عجیب و غریب و هیولاهای اساطیر ژاپنی، یکی از دختران آزاده این موجود، اوناری، مصمم است که ردپای قهرمانان قدرتمند علم و دانش را دنبال کند، اما قدرت های منحصر به فرد او هنوز آشکار نشده است. آیا او برای محافظت از دهکده صلح آمیز خود در برابر حضور متجاوز "آنی" مرموز که خدایان را تهدید می کند، آنچه لازم است را دارد؟
پس از سفری طولانی و مخاطره آمیز، بلاخره قهرمان داستان ما به قلعه بانوی تاریکی میرسه فقط برای اینکه درخواست کمک کنه. قهرمان توضیح میده که چگونه جنگی که شیاطین برای انسانها به ارمغان آوردند باعث کشته شدن هزاران نفر شده و تعداد بیشتری رو هم در معرض فقر و فلاکت قرار داده. اما به نظر ملکه شیاطین این جنگ، انسانها رو گرد هم آورده و اونا رو با هم یکی کرده و شواهد تجربی هم نشون داده که چطور باعث افزایش جمعیت، افزایش تولید، ترقی اقتصاد و باعث بهبود وضعیت کلی جامعه انسانها شده. علاوه بر این به قهرمان توضیح میده که پایان دادن به این جنگ باعث میشه جنگ داخلی ای بوجود بیاد که بیش از هر زمان دیگری خونریزی در پی خواهد داشت. قهرمان متقاعد میشه که تنها راه به ارمغان آوردن صلح، پیوستن به نیروهای بانوی تاریکی و کمک به اجرا شدن نقشه های ملکه ست!