داستان، پیدایش و افول را از طریق یادداشتها و تصاویر پراکنده، که با مرگ تسخیر شدهاند، بررسی میکند. بخش دوم، کارگردان را در حال تکمیل اثر خداحافظیاش، یک خودنگاره از پایان فناپذیرش، به تصویر میکشد.
سیمون پس از یک شرطبندی، چارهای جز شرکت در مسابقه مورات-فریبورگ ندارد. آمادهسازی برای مسابقه و خود مسابقه، خاطرات دردناک و مدفونشدهای را که مدتها فراموش شده بودند، برای او آشکار میکنند.
داستان مردی دوچهره به نام ژولین، همسر و پدری که مشاور املاک است. او عاشق آلیس، مشتری جوانی میشود. اما در ادامه مشخص میشود که آلیس در چایفروشی ماری، همسر ژولین کار میکند.
دار، جنگجویی که با حیوانات حرف میزند، مجبور میشود به زمین بیاید تا جلوی برادر شرورش را بگیرد که میخواهد با دزدیدن بمب اتمی، سرزمین بیابانیشان را به بیابانی بدتر تبدیل کند.
در سال ۱۹۶۰، در یک شهر ساحلی نزدیک نَنت، ژان ریپوش به همراه همسرش لیلیان، چهار فرزندشان و پدر لیلیان، لوسین، زندگی میکند. ژان وقت خود را بین اداره کسبوکار لولهکشی و ساخت یک ماکت برای کارناوال نَنت تقسیم کرده است.
فردیناند که با خودروی خود عازم تایلند است، اندکی پس از حرکت مورد تعقیب خودروی رادیو ۱ قرار میگیرد. او از رادیو صدای بانی، مجری برنامه، را میشنود که با اعلام شماره پلاک خودروی وی، از او میخواهد توقف کند؛ زیرا ممکن است برنده جایزه بزرگی شده باشد.
مادری که در شرایط اسفبار زیر یک آپارتمان در رومانی زندگی میکند، پس از اینکه شوهرش در دوران سخت پس از کمونیسم شغل خود را از دست میدهد، برای تأمین معاش هفت فرزندش تقلا میکند.
از طریق پسرانشان که با هم دوست هستند، یک دلال هنری خشک و رسمی پاریسی و یک مرد بلژیکی کارگر و خوشگذران که در ون خود زندگی میکند، به شکلی بعید مسیرشان به هم میرسد.
مردی در غاری زیرزمینی و کنار جسدی بیدار میشود، در حالی که حافظهاش را از دست داده است. او برای فرار از این تونلهای باستانی تلاش میکند تا به سطح زمین برسد.
زندگی عادی “اسمیت” در خوابگاه شامل گشتن با بهترین دوستش “استلا”،رابطه با “لاندن” دختری زیبا و آرزوی گرفتن جای هم اتاقی اش می شود.اما پس از یک شب وحشتناک همه چیز تغییر می کند و
از داستان ساده عشق و رنج یک زوج جوان از محله هارلم تا دیدارهای فیلمبرداری شده با دوازده خواننده بزرگ بلوز (بی.بی. کینگ، مانس لیپسکامب، رابرت پیت ویلیامز، روزولت سایکس) در محیط اجتماعی خودشان.
داستان فیلم در دوران رکود اقتصادی آمریکا در دهه 1930 روی میدهد. جرج پمبرتن (بردلی کوپر) همراه سرنا (جنیفر لارنس)، همسر جوان خود که تازه با او ازدواج کرده به کارولینای شمالی میرود تا یک امپراتوری الوار راه بیندازد. حاکمیت موفق و بی رحمانه آنها در کوهستان زمانی پیچیده میشود که سرنا پی میبرد نمیتواند بچه دار شود...
با دیدن عکسهای خانوادگی یک خانواده ناآشنا، متوجه میشویم که در مرکز عکسها یک پسر قرار دارد. این پسر کیست؟ داستان او چیست؟ یک تحقیق گیجکننده خانوادگی، جایی که واقعیت و داستان تا سر حد گیجی در هم میآمیزند.
«سیلویا بروم» (نیکول کیدمن)، زن سفیدپوستی که در افریقا به دنیا آمده و بزرگ شده، در سازمان ملل مترجم است. یکی از زبان هایی که «سیلویا» به آن آشنایی دارد، «کو» است و یک روز در تالار مجمع عمومی سازمان ملل به طور اتفاقی از حرف های مردی که به زبان «کو» صحبت می کند با خبر می شود که بر ضد جان «زوانی» (کامرون) حاکم مستبد ماتوبو توطئه ای در جریان است و …
بدن سام، پناهنده ی سوری، تبدیل به یک اثر هنری شده و بلافاصله در یک موزه به نمایش گذاشته می شود. او به زودی متوجه می شود که چیزی بیش از پوستش را فروخته و...