عکاسی به نام حنافی برای رهایی از خستگی به روستایی دورافتاده سفر میکند و با کمک دختری محلی به نام رینای، هم با فرهنگ روستا آشنا میشود و هم رازی بزرگ را کشف میکند.
در سال 1985، بیل فارلون، پدری فداکار، اسرار آزاردهندهای را که در صومعه محلی پنهان شده بود، کشف میکند و حقایق تکاندهندهای را درباره خودش آشکار میسازد.
مردی به گروه مخفیای میپیوندد که رهبران فراری یک رژیم را تعقیب میکنند. ماموریت او را به فرانسه میکشاند تا فراری سابق خود را برای یک رویارویی سرنوشتساز تعقیب کند.
داستان حول محور خانوادهای میچرخد که مالک و گرداننده کارخانهای نساجی در زمینه تولید پشم بیشو هستند. این کارخانه در ناحیه بیشو قرار گرفته که شهر ایچینومیا در استان آیچی را در بر میگیرد. این منطقه در سطح بینالمللی به عنوان یکی از سه قطب بزرگ تولید منسوجات پشمی شهرت دارد.
دِوِن کوری، آرایشگر مشهور، با استفاده از فعالیتهای غیرقانونی، زندگی تجملاتی دارد و همزمان با چالشهای خانوادگی، عاطفی و خطرات زندگی جنایی دست و پنجه نرم میکند.
لیدیا در حالی که باردار تنها فرزندش والریا بود، توانست از دیکتاتوری ستمگر آرژانتین به اسپانیا فرار کند. ۳۶ سال بعد، او توسط سیستم قضایی آرژانتین احضار میشود تا در پروندهای که منجر به تبعیدش شد، شهادت دهد.
سه برادر در غرب آمریکا، همزمان با شب آغاز برداشت محصول، برای دیدن جسد جادوگری که دوستشان او را دفن کرده بود، راهی میشوند. آنها ناخواسته به جسد بیاحترامی میکنند و متوجه میشوند تنها راه رفع نفرینی که خانوادهشان را تهدید میکند، سوزاندن جسد پیش از طلوع خورشید است.
در منطقه کامارگ فرانسه، نجمه برای کسب پیروزی در مسابقه گاوبازی محلی، تمرینات دشواری را پشت سر میگذارد. پس از اینکه در یک جشن مورد حمله گاو قرار میگیرد، متوجه تغییرات ناخوشایندی در خود میشود. انتشار خبر حضور یک گاو نر خطرناک و سرگردان، وحشت را در میان مردم محلی پراکنده میکند و به مرگ جوانان منجر میشود.
دو کودک ایتالیایی به نامهای کارمین و سلستینا، پس از جنگ جهانی دوم، برای یافتن زندگی بهتر، مخفیانه به آمریکا مهاجرت میکنند و پس از گذراندن سختیها، در نهایت شهر جدید را خانه خود مییابند.
مالک، مردی میانسال، پس از نقل مکان به مونمارتر، میزبان برادرزادهاش از الجزایر میشود. آنها با هم محله الجزایریها را کشف میکنند و مالک با ملاقات با افراد محلی، با گذشته خود ارتباط برقرار میکند.
داستان درباره دوستی دختری به نام کارین و یک گربه به نام آنزو است که در روستایی ژاپنی اتفاق میافتد. کارین برای زندگی نزد پدربزرگش به این روستا میرود و در آنجا با آنزو آشنا میشود.