بنویت برای فرار از مشکلات مالی، تصمیم میگیرد به والدین ثروتمندش دروغ بگوید و وانمود کند که قصد ازدواج دارد. اما برنامههای او زمانی به هم میریزد که نامزد ساختگیاش، سفر را کنسل میکند. در نهایت، بنویت مجبور میشود یک راننده اوبر را به عنوان نامزد جعلی خود به یک سفر خانوادگی ببرد.
آبریل برای نجات مزرعه خانوادگی به آرژانتین سفر میکند. در این سفر، او مجبور میشود با همسر سابقش همکاری کند تا مزرعه را از خطر نیروهای خارجی حفظ کنند. در این میان، عشق قدیمی دوباره بین آنها شکوفا میشود.
لوسی برای نوشتن فیلمنامه بازسازی یک فیلم تعطیلات استخدام میشود. او به یک تور از محوطه میپیوندد و وقتی یک ساعت شنی را روی زمین میاندازد، خود را در گذشته، در سال سال ۱۹۴۶ می بیند ...
شون، جوانی اهل کالیفرنیای جنوبی و عاشق موجسواری، از تصمیم پدرش برای نقل مکان به کوهستانهای مونتانا بسیار افسرده میشود. اما این افسردگی دوامی ندارد. او با سگی با استعداد اسنوبردسواری آشنا میشود که زندگیاش را دگرگون میکند. با همراهی این دوست چهارپا، شون تصمیم میگیرد تا در مسابقات سالانه اسنوبرد شرکت کرده و شانس خود را امتحان کند.
پارو، زمانی که نقاشی قصهٔ پریانی را که در کودکی از زبان یک غریبه شنیده بود، بر روی دیوارهای شهر ساحلی مشاهده کرد، تصمیم گرفت به جستجوی مرد نقاش، ماارا، بپردازد.
دو عاشق قدیمی در یک پروژه باستانشناسی در پارک ملی اسموکی مجدداً یکدیگر را ملاقات میکنند. رقابت بر سر کسب یک بورسیه پژوهشی، آنها را در کنار هم قرار میدهد و باعث میشود تا احساسات قدیمیشان دوباره زنده شود.
اما برای نجات پدرش، راهی سفری طولانی و پرماجرا به قطب جنوب میشود. او پس از رسیدن به آمریکای جنوبی، با مشکل پیدا کردن کشتی روبرو شده و مجبور میشود به صورت مخفیانه سوار یک کشتی تفریحی شود. در این سفر، با مهندسی به نام اندی آشنا میشود.
جیمی، صاحب یک آژانس گردشگری، پس از مرگ همسرش که فردی بسیار سخاوتمند بود، با مشکلات روحی روبرو میشود. اما با انجام یک کار خیرخواهانه، روحیه بخشندگی را در کل شهر زنده میکند و خبرنگار محلی نیز این اتفاق زیبا را پوشش میدهد.
کاسی برای برگزاری باشکوه صدمین سالگرد جشنواره ویکتوریایی شهر خود، از جیک، ستاره فیلمهای اکشن و دوست دوران دبیرستان، دعوت میکند تا نقش اصلی نمایش "آواز کریسمس" را بر عهده بگیرد.
داستان درباره دو فرد با شخصیتهای کاملا متفاوت، جنی و باب، است که به طور اتفاقی توسط یک برنامه دوستیابی به هم معرفی میشوند. در حالی که آنها در ظاهر بسیار متفاوت به نظر میرسند، مشاور روابط تلاش میکند تا به آنها نشان دهد که این تفاوتها میتواند به آنها کمک کند تا یک رابطه موفق را تجربه کنند.