هنگامی که پدر اولیویا، که یک مدلساز است، تصمیم به بازنشستگی از شرکت خانوادگیشان میگیرد، اولیویا خود را شایستهترین فرد برای جانشینی او میداند. با این حال، ورود سایمون با دیدگاههای وسیع و بلندپروازانهاش، نه تنها آرامش و ثبات زندگی اولیویا را به خطر میاندازد، بلکه موقعیت او به عنوان جانشین پدرش را نیز متزلزل میکند.
در دل تپههای توسکانی، سه دوست سفری تفریحی را آغاز میکنند که به طور غیرمنتظره به یک ماجرای عشقی بدل میگردد؛ چرا که آنها در این سفر با سه خواهری آشنا میشوند که یک اقامتگاه بومگردی زیبا را اداره میکنند و این آشنایی، خشم پدربزرگ آن خواهران را برمیانگیزد.
وانگ تیمِی که مادر سرپرست خانوار است، شغلش را از دست میدهد و به جای دیگری نقل مکان میکند. در آنجا با همسایهاش، شائویه، دوست میشود. شائویه در ظاهر فردی شاد و بشاش به نظر میرسد، اما در باطن از افسردگی رنج میبرد. در حالی که تیمِی با مشکلات ناشی از روابطش با همسر سابقش دست و پنجه نرم میکند، دوستی آنها عمیقتر و مستحکمتر میشود.
یک متخصص کامپیوتر که به اشتباه بیماری لاعلاج برایش تشخیص داده شده، با مددکار آسایشگاهش قرار میگذارد، در حالی که شک دارد کسی قصد آسیب رساندن به او را دارد.
شوهر خودبیمارپندار ماریا معتقد است که هر سرماخوردگی به مرگ ختم میشود. ماریا پس از تحمل رفتارهای ناشی از این وسواس، شخصاً برای مقابله با ترس بیاساس او از مرگ اقدام میکند.
میمی، نوجوان یتیم با پاهایی که شکل طبیعی ندارند، در یک پیتزافروشی واقع در ناپل مشغول به کار است. در یک روز تقدیرساز، او با کارمیلا، دختری جوان که خود را از نسل کنت دراکولا میپندارد، آشنا میشود. این دو تصمیم میگیرند که با یکدیگر از محیط اجتماعی خود جدا شوند.
پیانیستی که به دلیل آسیب دیدگی از نوازندگی بازمانده، در یک دانشگاه موسیقی کرهای با زنی مرموز آشنا میشود. این زن به او انگیزه میدهد تا دوباره موسیقی را دنبال کند و در این راه، رازی درباره تغییر زمان کشف میکند.
بازیگری که در حین فیلمبرداری یک تبلیغ برای برنامهی همسریابی، دل به همبازیاش میبازد و این تبلیغ ناگهان به شهرت فراوانی میرسد، خود را در بطن ماجرایی شیرین و عاشقانه میبیند؛ همان داستانی که همواره در رؤیاهایش پرورانده بود.
یک زن که به پروندههای جنایی علاقهمند است، در یک بازی خطرناک گرفتار میشود. او باید از میان سه مردی که با آنها قرار گذاشته، قاتل سریالی را شناسایی کند تا جان خود را نجات دهد.
شیائو بای پس از 500 سال بالاخره شو شیان، تناسخ آه خوان را پیدا کرد. آن دو بر روی پل شکسته با هم ملاقات کردند. شیائو بای و خواهرش در خیابانها و کوچهها پنهان شدند و با او و برادر شوهرش لی گونگ فو، زندگی پر جنب و جوشی را در دنیای انسانها آغاز کردند.
توری، فعال قدرتمند در حوزهی نشر، پس از به فرزندی گرفتن یک دختربچه، با کمک دوستانش پرستاری به نام فین را استخدام میکند که به نظر میرسد همان شریک زندگی مورد نظرش باشد.
افلاتون، بانویی که از دوران کودکی بینایی خود را از دست داده است، با بهرهگیری از نمایشهای گوناگون سایه و صداهایی که پدرش خلق میکرد، توانسته است زمام زندگیاش را دوباره به دست گیرد. او حرفهی پدر خود، که تعمیر ساعت بود، را به ارث میبرد.
یک مرد تاجر موفق به ایتالیا سفر می کند تا دخترش را از خرج کردن تمام پولش برای بازسازی یک ویلای قدیمی باز دارد، اما ایتالیا برای او نقشه های عاشقانه دیگری در سر دارد.
هنری و نورا که سالها رابطهای عاشقانه و همکاری هنری نزدیک داشتهاند، با ورود هنری به دنیای سینما و به خطر افتادن پروژه تئاترشان، دچار اختلاف میشوند و به این سوال میرسند که آیا عشق بدون تملک امکان دارد؟