کیم وون کانگ، بازیکن سابق فوتبال، یک فروشگاه لوازم ورزشی در تیمور شرقی افتتاح می کند. هنگامی که او متوجه می شود ساکنان نمی توانند تجهیزات را بخرند، شروع به آموزش فوتبال به بچه ها می کند...
مارک، دخترش سارا (روث کینگ) و استیو (بری توماس)، یک امدادگر به یک مرکز تخلیه فرار می کنند. وقتی آنها می رسند سارا از حال می رود و وقتی از خواب بیدار می شود تنهاست و در ساختمانی به ظاهر متروک سرگردان است...
جسیکا اولسن منتظر یک سفر عادی به همراه خانواده اش به کالیفرنیا بود تا مادربزرگش را ملاقات کند. با این حال، او موافقت می کند که برای یافتن ستاره مشهور پاپ، کریستوفر وایلد، به خواهر بزرگترش بپیوندد.
مارک کازینز، فیلمساز، که در یک منطقه جنگی ایرلند شمالی بزرگ شده است، به گوپتاپا، روستای کردی-عراقی با تنها 700 نفر در یکی از شاخههای رودخانه دجله سفر میکند و سعی میکند فیلمی رویایی بسازد...
بعد از سقوط یک هواپیمای دولتی، یکی از آزمایش ها سری غیر قابل کنترل دولت آزاد شده و باعث می شود که ساکنان یک شهر کوچک با کابوسی آخر الزمانی روبرو شوند...
همسر مارتا او را با دو دختر و پسر خوانده ش ترک میکند و تمام پولها را هم با خود می برد، مارتای بی پول و درمانده شهر را برای یافتن شغل و مکان خواب ترک میکند اما...
وقتی مکس که در حال گذراندن دوران بهبودی بعد از حادثه ای است که برایش اتفاق افتاده کاری را به عنوان مامور حراست شیفت شب پیدا می کند. او شروع به دیدن تصاویری از زنی مرموز در آینه فروشگاه می کتد...
مانچو، پاندای کوچکی بود که مأموریت داشت مردمش را از گرسنگی نجات دهد. او باید برای پیدا کردن بامبوی بیشتر به سفری پرمخاطره برود. ذخیره غذای آنها، یعنی بامبو، در حال تمام شدن بود. در این سفر پرماجرا که در سراسر چین اتفاق میافتد، مانچو تنها نیست؛ بلکه یک بچه پلنگ به نام جونگ فو و یک پاندای قرمز به نام کنفوسیوس نیز او را همراهی میکنند.