آنا و ایو که زمانی عاشق یکدیگر بودند و از هم جدا شدهاند، سالها بعد به واسطهی مستند دخترشان دوباره ملاقات میکنند و با وجود زخمهای گذشته، در تلاش برای احیای رابطهشان هستند.
ناپدید شدن مرموز دامپزشکی به نام یو نا، که شبانه رخ داده، با قتلهای زنجیرهای مرتبط است که ۲۰ سال پیش توسط فردی موسوم به "شبح پلید" انجام شده بود. سرنخها نشان میدهند که این قاتل بیرحم بار دیگر فعال شده است.
در یک سفر خارجی به ظاهر بیخطر، یک خانواده بزرگ و یک زوج جوان با مشکلات شخصی، ناگهان با خطر یک خودروی فراری روبرو میشوند. این وضعیت، مفاهیمی چون زندگی و مرگ، اعتماد و شک، و صداقت و دروغ را در میان اعضای این خانواده به چالش میکشد.
سوا، یک دختر شش ساله، در یک آپارتمان استودیویی با یک سیم آهنی که دور کمرش پیچیده شده، گیر افتاده است. با این حال، او به دلیل اختلالی ناشی از بدرفتاری گریه نمیکند. در حالی که سوا از گرسنگی در حال مرگ است، عمهاش سون-ایم به موقع برای ملاقات و نجات او میرسد. سون-ایم از طریق گفتههای یک همسایه متوجه میشود که مادر سوا بیش از ۱۰ روز است که برنگشته است. سون-ایم تصمیم میگیرد تنها خواهرزادهاش را از دست مادرش نجات دهد.
انتقال یک افسر پلیس به شهری که توسط یک سیاستمدار با فعالیتهای غیرقانونی اداره میشود، منجر به تقابل بین آنها میگردد. حال باید دید آیا این افسر میتواند از خانواده و مردم شهر محافظت کند.
داستان نوح، مردی عاشقپیشه و خانوادهدوست است که به دلیل پذیرفتن یک کار رانندگی، در یک مسابقهی خطرناک شرکت میکند و با خطر از دست دادن همهچیز روبهرو میشود.
این اثر، ترسیمی فوری، بهجا و گیرا از گرتا گاربو، چهره افسانهای هالیوود است؛ شخصیتی که شهرت، گوشهگیری و احساس تنهاییاش همچنان برای ما جذاب و تأثیرگذار باقی مانده است.
جامعه کمدی پس از ده سال از مرگ جوآن ریورز، شوخیهای مشهور او را با نگاهی جدید و متناسب با شرایط کنونی بازآفرینی میکند و آثار خود را نیز به آن میافزاید.
اثر حاضر، روایتگر داستان واقعی دلاوریهای مردان گبی بزرگ است که ضمن دفاع از آرامش کشورشان، به یاری یک خانواده جنوبی شتافته و زندگی خود را در این راه فدا کردند.
با وقوع قتلهای زنجیرهای در ایالت کرالا، لوک، که فردی شرور و دردسرساز در آن منطقه است، به عنوان مظنون اصلی شناخته میشود. سرنوشت، او را در یک سفر شبانه با اتوبوس با یک مسافرکش و راننده همراه میکند و این همسفری، ماجراهای پیشبینینشدهای را رقم میزند.
پل ویلسون، کشاورزی در آیووا، پس از کشته شدن همسر و ربوده شدن دخترش در کانزاس سیتی، هویت پنهان خود به عنوان یک مزدور سابق را آشکار کرده و برای نجات فرزندش به آن شهر میرود.
بِیلی با برادرش هانتر و پدرشان باگ، که به تنهایی آنها را در یک خانهی اشغالی در شمال کنت بزرگ میکند، زندگی میکند. باگ زمان زیادی برای آنها نمیگذارد. بیلی به دنبال توجه و ماجراجویی در جای دیگری است.