باب، انقلابی سابق و پارانویایی، همراه دختر مستقلش، ویلا، در انزوا زندگی میکند. با ظهور مجدد دشمن شرور باب و ناپدید شدن ویلا، باب برای یافتن دخترش تلاش میکند، در حالی که هر دو باید با عواقب گذشتهٔ خود مواجه شوند.
والنتین، یک زندانی سیاسی، در سلولی با مولینا همبند است؛ فردی که به جرم بیعفتی عمومی محکوم شده. در شرایطی که مولینا داستان یک فیلم موزیکال هالیوودی با بازی اینگرید لونا را روایت میکند، پیوندی بعید میان این دو زندانی شکل میگیرد.
در سال ۱۹۸۶، فاکسِ جسور از یک جامعهی متجاوز فرار میکند تا خانوادهاش را پیدا کند. اما وقتی ملکه خواهر کوچکش را میدزدد و یک پلیس فاسد را به دنبالش میفرستد، فاکس چارهای جز نفوذ به همان جایی که از آن فرار کرده، ندارد.
یک روزنامهنگار نیویورکی برای اولین بار به دیدار دخترعموی دور خود میرود تا مقالهای درباره زندگی سختش در نهر لوئیزیانا بنویسد. دختر معتاد و وحشی این روزنامهنگار، تنشهای بین فرهنگهای دو خانواده را تشدید میکند.
زنی در سفری انفرادی در مناطق برفی شمال مینه سوتا، بهطور اتفاقی با صحنه آدمربایی یک دختر نوجوان روبرو میشود. او درمییابد که کیلومترها از نزدیکترین شهر و دور از دسترس آنتن موبایل، تنها امید این دختر نوجوان برای نجات است.
مارکوس کاپون، عضو پرافتخار نیروی دریایی، پس از بازگشت از افغانستان با اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) دست و پنجه نرم میکند. همسرش در درمان با روانگردانها امیدی پیدا میکند. آنها شروع به فراهم کردن دسترسی به این درمان برای سایر کهنه سربازانی میکنند که با مشکلات سلامت روان دست و پنجه نرم میکنند.
فینِ ۱۷ ساله پس از رهایی از اسارت با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم میکند. در همین حال، خواهرش در رویاها از طریق "تلفن سیاه" تماسهایی دریافت کرده و رؤیاهای نگرانکنندهای از مورد تعقیب قرار گرفتن سه پسر در اردوگاه زمستانی "دریاچه آلپاین" میبیند.
مارک کِر، ستارهی در حال رشد هنرهای رزمی ترکیبی در اواخر دههی ۱۹۹۰، در تلاش برای رسیدن به قلهی افتخار و تبدیل شدن به بزرگترین مبارز دنیا بود. اما مسیر او با موانع شخصی بزرگی از جمله اعتیاد به مواد افیونی و مشکلات رابطهاش با دوستدخترش، داون، همراه بود.
مارلون براندو، ستاره مشهور سینما، از یک معمار اهل لسآنجلس دعوت میکند تا در یک جزیره کوچک و متروک در تاهیتی، اولین اقامتگاه کاملاً سازگار با محیط زیست جهان را طراحی و بنا کند.
مردی گنگ پس از جدا شدن از همسرش دچار آشفتگی میشود. او درگیر ماجرای بسته مواد مخدری میشود که به پیدا شدن چند جسد در خانهاش میانجامد. یک پلیس با انگیزههای شخصی در حال پیگیری این پرونده است.
یک زن جوان در بحبوحه مواجهه با چالشهای زندگی، قدرتهای ماوراءالطبیعه خود را کشف میکند. با پدیدار شدن یک نیروی شیطانی، او ناچار است در دنیایی که در حال تحول است، هم تواناییهایش و هم سرنوشت خود را بپذیرد. این اتفاق سرآغاز یک داستان جدید ابرقهرمانی است.
در قلمرو وروکا، پادشاه ساموئل یک گروه نخبه از شکارچیان هیولا را احضار میکند تا شیطان استخوانی باستانی را که تهدیدی برای پادشاهی رمِنی است، از بین ببرند.
نمایشنامهٔ صحنهای مشهور هنریک ایبسن که در سال ۱۸۹۱ نوشته شده، اکنون به شیوهای پرشور و باشکوه (حماسی و احساسی) بازتولید شده است.هددا گابلر که میان حسرت گذشته و خفگی حال گرفتار است، در طول یک شب پُرتنش، تمایلات سرکوبشده را آزاد کرده و خود و اطرافیانش را وارد گردابی از دسیسهچینی و خیانت میکند.