نبرد نهایی علیه موزان کیبوتسوجی آغاز شده است. سپاه شیطان کش، از جمله تانجیرو، نزوکو و هاشیرا، به قلعه بینهایت کشانده شدهاند و در آنجا باید با شیاطین رده بالای بسیار قدرتمندی مقابله کنند. این نبردی سرنوشتساز و بیامان است.
زویی برای کریسمس به دیدن مادربزرگش میرود و مادربزرگی اهل خوشگذرانی با زندگی اجتماعی غنی و سبک زندگی جوانانه پیدا میکند. زویی به طور اتفاقی با دوست سابقش در دبیرستان آشنا میشود.
پس از یک شکست عشقی ویرانگر، یک نوازنده مشتاق به استرالیا فرار میکند و با یک میلیاردر شرابساز وارد رابطهای عاشقانه میشود، اما وقتی عاشق او میشود، باید بین رفتن یا به خطر انداختن قلبش یکی را انتخاب کند.
وقتی یه مهمون جذاب و دلربا به یه قلعه دورافتاده میرسه، تعادل ظریف بین شوهر بیتوجه، عروس معصومش چری (Cherry) و خدمتکار وفادارشان هیرو (Hero) حسابی بههم میریزه و همهچیز آشوب میشه.
پس از مرگ مادرشان، خواهری که برادرش را بزرگ میکند، عاشق پسری از اهالی باتیندا میشود. برادرش آیندهای متفاوت برای او متصور میشود که منجر به تضاد بین عشق و وظیفه خانوادگی میشود.
وقتی یک سیاستمدار قدرتمند عاشق یک سوپراستار با اراده میشود، رابطه عاشقانه پرشور آنها به سرعت به یک بازی خطرناک از وسواس، غرور و دلشکستگی تبدیل میشود.
نوجوانی سرکش به نام بینی و پدربزرگ محافظهکارش اهل بیهار پس از یک حادثهی دراماتیک با هم آشنا میشوند. آیا این دو شخصیت متضاد میتوانند شکاف نسلی را پر کنند و بر زندگی یکدیگر تأثیر بگذارند؟
این داستان که ادای احترامی صمیمانه به فرهنگ هواداران است، ساگار، یک هوادار سرسخت را دنبال میکند که زندگی، روابط و هویتش حول تحسین او از الگوی سینماییاش، سوریا کومار، «پادشاه آندرا»، میچرخد.
سفر سنت توکارام برای اصلاحات اجتماعی و برابری از طریق نوشتههایش، با حمایت همسرش آوالی. داستان او از طریق شعر و موسیقی، تجسم فداکاری، عشق و اصول پایدار، آشکار میشود.
در مارس ۱۹۲۰، سه کودک در کولاک شدیدی گم میشوند. آنها باید ۲۵ ساعت برای زنده ماندن بجنگند، در حالی که پدرشان جستجوی ناامیدانهای را برای یافتن آنها قبل از اینکه خیلی دیر شود، رهبری میکند.
آنتونیو شیاتارو، یک کارآفرین سنتی لبنیات اهل کازرتا، وقتی کوچکترین دخترش عاشق آلبرت، پسری اهل تیرول جنوبی، میشود، دنیایش زیر و رو میشود. بین مرانو و ویلا لیترنو، تضادهای فرهنگی و پیوندهای خانوادگی در داستانی صمیمانه درباره عشق، سنت و شجاعت تغییر، به هم میپیوندند.
یک گروه از یتیمان پس از اینکه یک بیماری ویروسی جمعیت بزرگسال کشور را از بین میبرد، برای یافتن زندگی جدیدی به سمت جنوب سفر میکنند، اما در آنجا خود را در معرض خطر یک زن روانپریش میبینند که یک راز خطرناک را پنهان کرده است.
«دون»، پسربچهای چاق و قربانی آزار و قلدری، با روحی به نام «مری» آشنا میشود. مری برای پیوستن به ارواح خانواده آشفتهاش به کمک دون نیاز دارد. این دیدار سرآغاز سفر آنهاست.
کارل کولهوف ۷۰ ساله در یک کتابفروشی کوچک در شهری کوچک کار میکند، جایی که کتابها را بستهبندی میکند تا پیاده تحویل دهد. روزی دختر ۹ ساله شاشا به او در تورهای تحویل کتاب ملحق میشود. او او را "فروشنده کتاب" صدا میزند.