فیلم «نامزد سابق روانی»، تریلری روانشناختی است که مبارزات یک خانواده (خانواده مگان) با وسواس ترسناک نامزد سابق (دِرِک) و فداکاریهای ضروری آنها را به تصویر میکشد.
یک زن جوان پس از آگاهی از فوت پدرش، که از او جدا بوده است، به زادگاهش برمیگردد تا با حقایق گذشتهای به دست فراموشی سپرده شده و نیروی شومی که در گوشه و کنار خانه دوران کودکیاش پنهان شده، مواجه شود.
معرفی کارگر به محیط معدن و تجربه کار روزمره در تونلهای قدیمی، که همواره با خطر حوادث و بلایا همراه است و کارگران را پیوسته در شرایط دشوار قرار میدهد.
در پی توقف جستجوی پلیس، یک راننده کامیون مصمم از شبکههای اجتماعی برای یافتن خواهرزاده گمشدهاش استفاده میکند و در این روند، خطرات فضای آنلاین و تبعیض نژادی در پروندههای افراد مفقود را افشا مینماید.
این فیلم به موضوع ظهور و ایجاد وحشت توسط یک جن شیطانی خاص به نام "جن اُم صِبیان" میپردازد و اشاره میکند که رویدادهای ماوراءالطبیعهٔ مربوط به آن، پس از ۲۰ سال اتفاق میافتند.
در بامداد ۸ ژانویه ۲۰۱۵، مردی با چتر سیاه وارد خانهای شد و مرتکب قتل دو نفر گردید. پیگیریهای این پرونده نشان داد که شاید حل نشدن بعضی از قتلها بهتر باشد.
مکس، جادوگر نوجوان، در شب هالووین به شکلی تصادفی با «دلقک شریر» برخورد میکند. او باید با زیرکی، قاتلی ماوراءالطبیعه را فریب دهد و از او پیشی بگیرد؛ قاتلی که جادوی او بسیار واقعی و مرگبار است و هر ترفندش به خونریزی ختم میشود.
این برنامه یا گروه قصد دارد اسرار پنهان و ماورایی املاک و مکانهایی مانند اتاقهای جنزده، مسافرخانههای قدیمی و خانههایی که ارواح در آنها ظاهر میشوند را بررسی کند.
در شب سال نوی میلادی ۱۹۹۹، مینی تصادفاً به بطری تکیلایی دست مییابد که خاصیت سفر در زمان دارد. با نوشیدن هر شات از این تکیلا، او به لحظهٔ آغاز همان شب بازمیگردد. بنابراین، او به اندازه تعداد شاتهای موجود در بطری، فرصت دارد تا مسیر وقایع هزارهٔ خود را دگرگون سازد.
هنگامی که جوانی مبتلا به بیماری روانی گمان میبرد شاهد یک ربایش بوده است و پلیس سخنان او را باور نمیکند، از سر ناچاری به همسایهاش که نگهبان بازنشسته و دلگیری است، روی میآورد تا در یافتن زن مفقود شده یاریاش کند.
فیلم داستان زن جوانی را روایت میکند که در جنگ جهانی دوم به روستایی پناه میبرد. او در آنجا متوجه میشود که ستاد فرماندهی هیتلر در نزدیکی آن روستا قرار دارد.
در دنیایی پس از فاجعهای آخرالزمانی، ویروسی باعث شده تا انسانها به موجودات آدمخوار و خشن تبدیل شوند. در این میان، یک مادر داغدیده که همه چیزش را از دست داده، به یک کلبهی کوهستانی پناه میبرد. در این مکان دورافتاده، او با یک غریبهی زخمی روبهرو میشود که با خود قصهای پر از امید به همراه دارد.
این داستان دربارهٔ مردی اندوهگین است که پس از جان سالم به در بردن از اقدام به خودکشی با قطار، با محو شدن مرزهای واقعیت، دچار پریشانی و آشفتگی عمیق میشود. در حالی که اطرافیانش اعتبار رویدادها را زیر سؤال میبرند، یک راز نهفته او را به سمت وسواسی جنونآمیز و عشقی دیرپا سوق میدهد.
تیاگو سوارس، جوان اهل ریو دو ژانیرو، هیپهاپ را ترک میکند و وارد دنیای باله کلاسیک میشود. او با راهنمایی مربی خود، دینو کاررا (علیرغم رابطه پرچالش)، به شهرت رسیده و در نهایت به رقصنده اصلی باله سلطنتی لندن تبدیل میشود.
بازیگری میانسال که نزد دوستش اقامت دارد و شاعری کهنسال که تنها زندگی میکند، هر دو میزبان هنرمندان جوان و مشتاقی میشوند که درباره حرفه و زندگی آنها کنجکاوی میکنند.
سه دوست که توسط ایو (به دلیل مظنون بودن به دست داشتن در ناپدید شدن خواهرش) در جنگل به زمین بسته شدهاند، با تهدید مرگ مواجه هستند. ایو زیر آنها بامبوی سریعالرشد کاشته و به آنان فرصت داده است که تا پایان روز، یا اعتراف کنند و یا با فرورفتن بامبو در بدنشان کشته شوند.
یونگ سو و گیونگ سوک، که در قبولی آزمون استخدامی دولت شکستهای مکرر داشتهاند، با مشکلات شخصی و مالی (جدایی یونگ سو پس از پنج سال و افزایش سنگین اجاره گیونگ سوک) روبهرو هستند. این دو نفر که در اوج ناامیدی به سر میبرند، برای موفقیت در آزمون، از وجود یک صندلی خوششانس در کتابخانه مطلع میشوند.
روبرتو همواره در گفتن حرف نامربوط در زمان نامناسب تبحر دارد. اما هنگامی که او به یک رایانهای دست مییابد که قادر است الگوریتمهای تکتک ما را بخواند و اطلاعات کاملی در مورد همه کس به دست آورد، سرانجام زندگی به او روی خوش نشان میدهد.