داستان فیلم در مورد فردی به نام "Sébastien Nicolas" یک دلال معاملات ملکی می باشد ، او همیشه شخصیت واقعی و کسل کننده خودش را از دیده دیگران پنهان میسازد تا اینکه ..
داستان در مورد پسر و پدری است که خیلی باهمدیگر صمیمی هستند. آنها در کنار هم خرابکاری ها زیادی می کنند، از تک تک لحظاتشان لذت می برند، مهمانی می گیرند و ماجراجویی های جالبی می کنند...
ایرنه، با نام مستعار "هانی (عسل)" خودش را اختصاص داده به مردمی که نیاز به کمک دارند. او تمام تلاشش را می کند تا سختی های آن ها را برطرف کند، حتی زمانی که انتخاب های دشواری می کنند. یک روز او با شخصی بنام "گریماله" آشنا می شود و...
وزیر حمل و نقل سنت ژان در شبانگاه توسط یکی از کارمندانش از خواب بیدار میشود و مطلع میشود که تصادفی عجیب اتوبوسی را به ته دره کشانده است او گروهی تشکیل میدهد تا ...
در سال 1915، مردی پس از، از دست دادن خانواده خود در یک کشتار جمعی ارمنیان در امپراطوری عثمانی جان سالم به در می برد. در یک شب او پی به احتمال زنده بودن دختر های دوقلوی خود پی می برد و به تلاش برای پیدا کردن آنها می پردازد...
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 6 جایزه و نامزد دریافت 4 جایزه دیگر.
استیون فلمینگ» (آیرونز) بیست و پنج سال است که با «اینگرید» (ریچاردسن) ازدواج کرده و با او رابطه ی پر مهر و عاطفه ای دارد. «استیون» در مهمانی سفارت فرانسه با «آنا بارتن» (بینوش)، محبوبه ی پسرش، «مارتین» (گریوز) آشنا می شود و رابطه ای بین آن دو شکل می گیرد که خیلی زود از کنترل «استیون» خارج می شود …
مرد از اینکه در ماه زندگی می کند خسته است . او با یک ستاره دنباله دار به مناطق جدید سفر می کند و مناظر و موجودات جدید کشف می کند اما هیچ کدام به خوبی ماه نمی شود …
تونی و خوزه دو کلاهبردار کوچک و بهترین دوستان یکدیگر هستند. اما زمانی که خوزه عاشق کلمنس پولدار میشود، رابطه دوستی این دو نیز تحت شعاع همین مسئله قرار میگیرد...
متهمی سابقه دار رانندگی یک کامیون را بر عهده می گیرد. اما او خبر ندارد که کامیون پر از سلاحهای غیر قانونی بوده و او مجبور است برای نجات جان خود و خانواده اش مبارزه کند...
«دکتر ريچارد واکر» (فورد)، متخصص قلب، و همسرش، «ساندرا» (باکلي) براي شرکت در يک کنفرانس پزشکي وارد پاريس مي شوند. کمي بعد «ساندرا» ناپديد مي شود و «واکر» در جست و جو و تحقيقاتش به نتيجه اي نمي رسد. تا اين که بي خانماني به او مي گويد دوستانش ديده اند که «ساندرا» را به زور سوار اتوموبيلي کرده اند...