چهار دروازه به سوی سرزمین زیبای اژدها وجود دارد، آتش، آب، زمین و هوا. فقط «اتلبرد» نگهبان، کلید و رمز خروج از آنجا را دارد. «کوین» پسرکی از قرون وسطی است که در آب میافتد و به تپۀ اژدها میرسد و در آنجا با کوچکترین اژدهای آن سرزمین دوست میشود. اما هیچچیز در تپۀ اژدها سر جایش نیست. یک جادوگر و دستیارش که در آنجا اسیر شدهاند از پسرک میخواهند که آنان را آزاد کنند...
پروفسور بدجنسی ، پدر آماندا را که دستگاه عظیمی را طراحی کرده است می دزدد تا به وسیله آن دستگاه بر جهان حکومت کند.توسان ، لودویدود ، راسپوتین تلاش می کنند تا پدر آماندا رانجات دهند.
نویسنده مانگا ساتورو فوجینوما با ترس داستان خود را بیان کرد.با اینحال او دارای یک قدرت مافوق طبیعی است که میتوناند از مرگ و فاجعه قبل از وقوع آن جلوگیری کند.او میتوانست زمان را به قبل از وقوع حادثه برگرداند.یک روز او درگیر یک تصادف میشود که در ان قاتل شناخته میشود.او خود را درزمان به عقب برمیگرداند و ناگهان خود را یک معلم مدرسه ابتدایی میبیند یک ماه قبل از ناپدید شدن همکلاسی و همکارش کایو هیندادزوکی.ساتورو تلاشی برای نجات دادن او از مرگ و حل رازهای پشت پرده ناپدید شدن او شروع میکند.
یک کاپیتان نا امید برای به انجام رسانده آخرین ماموریتش ، فرماندهی یک سفینه فضایی را بر عهده میگیرد ، طولی نمیکشد که سفینه دچار اختلالاتی میشود و مجبور میشوند در ایستگاه فضایی سومنوس توقف کنند و ..
"لولو" یک گرگ ، و "تام" یک خرگوش است ، بنظر می رسد این دو جدایی ناپذیر باشند ، چرا که از بچگی با هم بزرگ شده اند ، و هم اکنون در دوره نوجوانی هستند ،آن ها در سرزمین خرگوش ها یک زندگی راحتی را دارند ، ولی "لولو" که فکر میکرد پدر و مادر خود را از دست داده ، متوجه میشود که مادرش زنده است و ..
یک جنگجوی از جان گذشته به نام بن هور به گروهی از سربازان کمک می کند تا با رومی هایی که سرزمین آن ها را اشغال کرده اند مبارزه و از سرزمین خود بیرون کنند و …
داستان در مورد یک مرد کور (لیلی فرانکی) که محقق صدف های دریایی می باشد. یک روز یک نقاش زن، ایزومی (شینوبو تراجیما)، که از یک بیماری رنج می برد به پیش او می رود و ...
زنی برای پسرش سفارش یک لباس عروسی را میدهد تا در مراسم ازدواج خواهرش آن را بپوشد. شاگرد خیاط، به همراه دو نوجوان دیگر که در همان ساختمان زندگی میکنند، نقشهای میریزند تا لباس را شبهنگام بر تن کنند تا ببینند لباس به آنها میآید یا نه. اما کارها طبق برنامه پیش نمیرود و برای برگرداندن لباس دچار مشکل میشوند…
انقلاب مکزیک، سال ۱۸۶۶. “بنجامین ترین” (کوپر)، سرگرد سابق ارتش جنوب، و “جو ارین” (لنکستر)، یک یاغی همیشه خندان، از آمریکا به مکزیک میروند تا برای هر کسی که بیشتر پول بدهد، بجنگند وسترنی هیجان انگیز و چند لایه ای که نمونه ای برای فیلمنامه نویسی کلاسیک در تاریخ سینما نیز به شمار می آید.وجه جذاب روایتی اثر در کنار بازی زوج کوپر و لنکستر برجسته تر مینماید. فیلم را کمپانی فیلمسازی خود لنکستر با بودجه ۷/۱ میلیون دلاری تهیه میکند و در نخستین نمایش جهانی بیش از ۱۱ میلیون دلار فروش میکند. آلدریچ، استاد خشونت در سینمای آن دوره، اینجا به اندازه کافی قابلیتهای خود را نشان میدهد