یک کامیون که حامل تانکری است در حال عبور از بزرگراه مورد حمله هلیکوپتری ناشناس قرار می گیرد و تانکر آن منفجر میشود. غافل از اینکه داخل آن تانکر پر از نوعی ویروس بسیار مهلک بوده. حالا این ویروس در تمام سطح شهر پخش شده و جان افراد را تهدید می کند. دولت برای خرابکاری که عامل این فاجعه است جایزه ای تعیین می کند، و یک جایزه بگیر بنام «بیباپ» برای گرفتن آن دست به کار می شود...
نائوسوکه و تامیکو یک طراح و پدر تامیکو را استخدام می کنند تا برایشان خانه بسازند. همانطور که نجار سنتی و طراح مدرن با هم برخورد می کنند، این زوج باید هر دو نفر را راضی کنند...
این بار گودزیلا به قصد ایجاد رعب و وحشت به ژاپن باز میگردد. اما غافل از اینکه ژاپنی ها برای دفاع از خود دو سلاح طراحی کرده اند. یکی جانوری که متشکل از دو نیمه شیر و وال می باشد و دیگری یک کشتی با تکنولوژی بالا می باشد…
اوایل قرن 21 شهاب سنگی در قطب جنوب سقوط کرد وقتی دانشمندان برای تحقیق به محل حادثه اعزام شدند انفجار دیگری رخ داد که به “Second Impact” طبقه بندی شد. شینجی ایکاری پسری 14 ساله که برای دیدن پدرش به شهر Tokyo3 اومده شهری قلعه مانند که توسط مجودات غول پیکری به نام “Angels” به محاصره در اومده و...
سال ۲۰۲۹. دنیا شدیدا وابسته به اطلاعات شده و تمام انسان ها متصل به شبکه هستند. جرم و جنایت توسط خلافکاران از طریق نفوذ غیر مجاز به شبکه انجام میشود. برای جلوگیری از این موارد، روبات هایی انسان نما با توانایی و قدرت بالا ساخته شده اند، که می توانند در لحظه به هر شبکه ای در دنیا متصل شوند. اکنون یک روبات زن، به کمک همکارش باید یک هکر مرموز و قدر را ردیابی و سرنگون سازد...
"خاطرات" از سه داستان علمی-تخیلی جداگانه تشکیل شده است. در داستان اول، چهار مسافر فضا وارد یک فضاپیما متروکه می شوند. در داستان دوم، یک دستیار آزمایشگاه بطور اتفاقی خود را تبدیل به یک سلاح بیولوژیکی کرده و در داستان آخر یک روز از زندگی در شهری که همه هدفش شلیک موشک به سمت هدفی نامرئی است به تصویر کشیده می شود...
ادامه سریال تلویزیونی «جاده نارنجی کیماگور» که پایانهای شلوغی را در بر میگیرد. کیوسوکه باید با این واقعیت کنار بیاید که دوستی او، هیکارو و مادوکا در حال فروپاشی است...
دختر جادوگر جوانی به دلایلی مجبور می شود مستقل زندگی کند. در این راه او خود را در زندگی سخت اجتماعی می بیند، که برای زندگی در این شرایط او از قدرت خود استفاده می کند و شروع به کار می کند، کاری که ماجراهای زیادی را برای او پیش می آورد. کار او پیک هوایی است...
پس از اینکه یاکیو بعد از مرگ پدرش در اثر یک پیچ بسیار سریع، قول میدهد دیگر هیچگاه بیسبال بازی نکند، رئیس سادیسمی مدرسه اصلاحی او را مجبور میکند تا به تیم اصلاحیه بپیوندد وگرنه شاهد مرگ هم سلولی بی گناهش خواهد بود...
"میو ساساکی" عاشق همکلاسی خود "کنتو هینود" است و بارها و بارها سعی می کند با تبدیل شدن به یک گربه، توجه "کنتو" را جلب کند، اما در مقطعی، مرز بین خودش و گربه مبهم می شود ...
داستان این انیمیشن از این قرار می باشد که یکی دیگر از آزمایش های علمی یک "کلون" می باشد که او می خواهد با قدرتی که با این تکنولوژی به دست می آور دنیا را نابود کرده و فرمانروای آن شود و در همین حین بار دیگر "Mewtwo" نقش اصلی این انیمیشن، از نقشه های شیطانی این کلون خبر دار شده و نقشه ای برای نابودی آن می کشد ...
یک سازمان تروریستی جدید معروف به "نفر یازدهم" متعهد به کشتار جمعی است. آیا قهرمان کارآگاه سایبورگ و واحد نخبگان مبارزه با جرم و جنایت او قادر به جلوگیری از آنها هستند؟
هاتاوی نوا ، که هنوز تحت تعقیب اقدامات گذشته خود قرار دارد ، به یک سازمان تروریستی به نام مفتی می پیوندد و نام مستعار "مفتی نبی ارین" را تصویب می کند. مفتی در حال مبارزه با یک تروریسم علیه دولت فدراسیون زمین است.
داستان انیمیشن در یک سیاره عجیب میگذرد. دو قهرمان به نامهای گوکو و وگاتا داریم که با جنگجویی به نام برولی مواجه میشوند. جنگجویی که شبیه هیچیک از قهرمانانی که پیش از این با آنها روبهرو شده بودند نیست و...
زندگي در ژاپن فئودال آسان نيست. خصوصا حالا که فضاييها آمده و همه چيز و همه جا را به تصرف خود درآوردهاند! خب البته، اوضاع بيمه و بهداشت عالي شده، اما ممنوعيت عمومي استفاده از شمشير، بسياري از ساموراييهاي شکستخورده را با تصميم سختي روبهرو ساخته که همانا انتخاب مسير زندگي آيندهشان است! اين موضوع، خصوصا در مورد افرادي از جمله گينتوکي ساکاتا صدق ميکند که به شغل درازمدت و منظمي پايبند نيستند. اين شد که گينتوکي، دنبال شغل آزاد رفته و هر کاري به او پيشنهاد شود، ميپذيرد، البته تا جايي که حقوق آن به اندازهي کافي باشد. اما ...
میرا (MIRU)، یه ربات بدون سلاح که تو یه آینده خیلی دور به دنیا اومده، تو زمان سفر میکنه تا به آدمای دورههای مختلف کمک کنه. میرا با آدمای جورواجور از زمانها و مکانهای مختلف روبهرو میشه، آدمایی که با وجود مشکلاتشون، با اراده زندگی میکنن. از طریق دیدار با میرا، این آدما قدمهای کوچیک ولی مهمی به جلو برمیدارن. این قدمها، مثل «اثر پروانهای»، موجهای تغییر درست میکنن و به سمت یه آینده بهتر پیش میرن.
هانتر ( به معنی شکارچی ) فردیه که دور دنیا سفر میکنه و هر جور ماموریت خطرناکی که فکرشو بکنید انجام میده . از دستگیر کردن مجرم ها گرفته تا کنجکاوی و جستجوی سرزمین های ناشناخته به دنبال گنج . گون ( Gon ) پسر جوونیه که پدرش چندین سال پیش ، موقعی که یه هانتر بوده ، ناپدید شده . گون باور داره که اگه بتونه پا جای پای پدرش بزاره ، ممکنه یه روز بتونه دوباره بهش بپیونده . بعد از اینکه گون 12 سالش میشه ، خونه رو ترک میکنه و ماموریت شرکت در آزمون " هانتری " رو امتحان میکنه . آزمونی که بخاطر پیشرفت کندی که آزمون دهنده داره و درصد بالای مرگش برای هانتر رسمی شدن حسابی معروف شده . گون با کوراپیکا که به عشق انتقام زندست ، با لوریو که میخواد در آینده دکتر بشه و با کیلوآ که قبلا یه قاتل سرکش بوده دوست میشه . و همین جور که ماموریت های سخت تری رو ، به عنوان یه هانتر ، پشت سر میزارن و با خطرات و تهدیدهای بیشتری رو به رو میشن که باعث میشه رفاقتشون گسترده تر میشه.
در پی فجایع ناشناخته در قلب ترا، معدنی با قدرتی غیرقابل تصور کشف شده است. با کمک آن، فناوری جامعه جهشهای بزرگی داشته است، اما این ماده باعث یک بیماری لاعلاج کشنده میشود که منجر به بردگی جهانی مبتلایان میشود. اکنون که شورشی در حال افزایش است، یک شرکت داروسازی برای یافتن درمانی برای نجات بشریت تلاش میکند.
در دنیایی پر از قهرمانان درخشان، این اعتماد طرفداران است که قهرمانان را به ابرقهرمان تبدیل می کند. اگر قهرمانی اعتماد مردم را از دست بدهد، توانایی های ویژه خود را از دست می دهد. ارزش اعتماد جمعآوری میشود، کمیت میشود و برای تعیین رتبه قهرمان که روی مچ دست نمایش داده میشود، استفاده میشود. هر دو سال یکبار، قهرمانان برتر به یک تورنمنت می روند تا بجنگند، ارزش های اعتماد جدیدی را تعیین کنند و رتبه خود را کسب کنند.
سال ۱۹۹۲، یه بیماری ویروسی به اسم آنسفالیت حسابی دنیا رو به هم ریخت. تکنولوژی پزشکی که آدما رو نجات داد، به یه دستگاه عجیب به اسم «یور فورما» (Your Forma) رسید که تو مغز جا میگیره. تو دنیایی که هر چیزی، از چیزی که میبینی تا احساست، ثبت میشه، برای حل جرمهای بزرگ باید تو دادههای جمعشده غواصی کنی، کاری که فقط کارآگاهای خاص به اسم «محقق الکترونیکی» بلدن. اچیکا هیدا (Echika Hieda)، یه نابغه جوون تو این کاره که به خاطر استعدادش یه کم تنها مونده. حالا شریک جدیدش هارولد (Harold)، یه آدمنمای بلوند با چشمای آبی به اسم «امیکوس» (Amicus) شده. این دوتا قراره با هم هر راز پنهونی رو برملا کنن.
در سال ۲۰۵۲ میلادی، جهان در صلحی بیسابقه به سر میبرد که داروی مُسکن «هاپونا»، ساختهی دکتر عصبشناس، اسکینر، نقشی اساسی در برقراری آن داشت. هاپونا که به عنوان یک «داروی معجزهآسا» بدون هیچ عارضهی جانبی شناخته میشد، به سرعت در سراسر جهان توزیع گشت و انسانها را از درد رهایی بخشید. اما روزی، خالق این دارو، دکتر اسکینر، به طور ناگهانی ناپدید شد و کسی از محل اختفای او خبر نداشت. سه سال بعد، اسکینر دوباره ظاهر شد، اما این بار نه به عنوان یک ناجی، بلکه همچون اهریمنی که قصد نابودی جهان را در سر داشت. فاش شد که هاپونا در حقیقت دامی مرگبار بوده و مصرفکنندگان آن پس از سه سال به بیماری لاعلاجی مبتلا شده و جان خود را از دست خواهند داد. اسکینر پیامی برای جهانیان فرستاد: «تنها ۳۰ روز فرصت باقیست. اگر تا پیش از پایان این مهلت مرا بیابید، بشریت شانس بقا خواهد داشت.» تنها امید باقیمانده برای انسانها، دستیابی به تنها واکسن موجود است که در دستان اسکینر قرار دارد و شرط او برای تحویل آن، پیدا کردن خودش است. به منظور مقابله با این توطئهی هولناک، پنج مامور زبده از نقاط مختلف جهان گرد هم آمده و تیمی ویژه تحت عنوان «لازاروس» تشکیل دادهاند. آیا آنها موفق به نجات بشریت خواهند شد؟ و نیت واقعی اسکینر از این اقدامات چیست؟
توی سال ۲۰۷۱، آدما با یه فناوری به اسم «دروازههای فضای تفاوت فاز» کل منظومه شمسی رو گرفتن. اما یه حادثه وحشتناک موقع ساخت این دروازهها زمین و ماه رو خراب کرد، پر از تشعشع شدن و بیشتر مردم مجبور شدن به سیارههای دیگه پناه ببرن. هر جا آدما برن، خلافکارا هم دنبالشون میان، واسه همین همیشه به آدمایی نیازه که این خلافکارا رو گیر بندازن. پلیس جدید منظومه شمسی یه سیستم جایزه گذاشت، شبیه همون چیزی که توی غرب وحشی بود. «کابوی بیباپ» قصه چهار نفره که توی سفینه بیباپ زندگی میکنن و با شکار جایزهبگیرا بهسختی روزگار میگذرونن.
در دنیایی که شاه شیطان مرده است، انبوهی از نیمه خدایان که قادر به کشتن او هستند، دنیا را به ارث برده اند: یک شمشیرباز استاد که می تواند بفهمد چگونه حریف خود را با یک نگاه بیرون بیاورد. یک لنسر آنقدر سریع که بتواند دیوار صوتی را بشکند. یک سرکش وایورن که با سه سلاح افسانه ای در آن واحد می جنگد. یک جادوگر قدرتمند که می تواند افکار را به وجود آورد. و یک قاتل فرشته ای که به مرگ فوری دست می زند. این قهرمانان که مشتاق رسیدن به عنوان "یک قهرمان واقعی" هستند، هر کدام چالش هایی را در برابر دشمنان مهیب دنبال می کنند و خود جرقه درگیری می کنند. نبرد برای تعیین قدرتمندترین نیروها آغاز می شود.
هنگامی که آژیرهای هشدار در انجمن روح به صدا در می آید، صلح ناگهان شکسته می شود. ساکنان آنجا بدون هیچ ردی ناپدید می شوند و هیچ کس نمی داند چه کسی پشت آن است. در همین حال، یک سایه تاریک نیز به سمت ایچیگو و دوستانش در شهر کاراکورا در حال گسترش است...
در آیندهای دور، جایی که رباتهای انساننمای باهوش، از انسانها قابل تشخیص نیستند، کسی یا چیزی در تلاش است تا هفت ربات بزرگ جهان را نابود کند. گیستاف، بهترین کارآگاه پلیس اروپا، مامور تحقیق در این قتلهای زنجیرهای مرموز رباتها میشود.
ریو سائبا به عنوان شکارچی شهر در توکیو کار می کند و با همکارش کائوری ماکیمورا، مشکلات خطرناک مردم را حل می کند. زمانی که در حال کار نیست، او به دنبال جذب خانم هاست و کائوری باید او را با چکش 10 کیلویی قابل اعتمادش سر عقل بیاره.
یک دختر نوجوان است که بخشی از وقت خود را در لندن مشغول کار برای هرکول پوآرو، کارآگاه بلژیکی معروف، میگذراند و بخش دیگر را نزد عمهی خود، جین مارپل، در حومه شهر سپری میکند.
مرد خاصی پس از آزاد شدن از زندان کاملا می داند که کجا باید برود! بعد از اینکه داستانی به نام ” شینیگامی” ( خدای مرگ ) را از یک قصه گوی کمیک های سنتی می شنود ، عزمش را جزم می کند تا شاگردش بشود. اما یاکومو ( قصه گو ) هیچ وقت تا حالا شاگردی نگرفته ولی برخلاف انتظار همه ، زندانی سابق مشتاق را قبول می کند و به او لقب “یوتارو” می دهد ( به معنی مرد کودن ). درحالی که یوتارو با خوشحالی زندگی جدیدش را آغاز کرده ، با افراد دیگری در زندگی یاکومو آشنا می شود ، از جمله کوناتسو . کوناتسو دختر یکی از قصه گو های مشهور بوده و بعد از مرگ غم انگیز پدرش ، یاکومو اورا به فرزندی خود قبول کرد. کوناستو عاشق قصه گفتن های پدرش بوده و خیلی دوست دارد تا برای خودش یک قصه گو بشود ولی اینکار برای زنان غیر ممکن است .
مجموعه داستانهای علمی-تخیلیِ اِدن (Eden) تو زمان هزار سال آینده اتفاق میافته، جایی که یه شهر معروف به اسم ادن3 (Eden3) وجود داره و توسط یه سری ربات به تنهایی اداره میشه که صاحبانِ اونا مدتها پیش از صحنهی روزگار محو شدن. به صورت کاملاً اتفاقی، دو تا ربات کشاورز که مشغول انجام کارهای روزمرهشون بودن، یه دختربچه رو از حالت خوابش بیدار میکنن و نسبت به هرآنچه که دربارهی آدمیزاد به اونها گفته بود، دچار شک و تردید میشن؛ چیزایی مثل اینکه آدمها چیزی بیشتر از یه افسانهی کهنِ ممنوعه نیستن. اون دوتا ربات به صورت کاملاً مخفیانه، دختربچه رو در یک پناهگاه امن خارج از ادن بزرگ میکنن.
در دنیایی که مفهوم موسیقی وجود نداره، داستان از آنجایی شروع میشود که پسری با دختری به نام میو آشنا میشود. دختری اسرار آمیز که یک رابط موسیقی به بدن پسر متصل میکند. این دو نفر با تاریخ موسیقی راک آشنا میشوند و به ماجراجویی فراموش نشدنی ای می روند.
ساليانه پيش صلح و آرامش توسط کنشيرو به سرزمينها بازگشته بود . امّا او حالا رفته است , و فقط افسانه ايي از او باقيست .پس از گذشت زمان , اختلافاتِ طبقاتي باعث آغازِ دوراني جديد از هرج و مرج و خشونت شده است , حکومتِ ظالمِ روي کار آمده , جنگجوياني مهيب از "گنتو کوئوکن" , يعني محافظانِ ستارۀ امپراتور هستند .لين و بارت بزرگ شده اند و نيروهاي مقاومتي با نامِ "لشکرِ هوکتو" را هدايت ميکنند , در همين زمان که شرايط به سخت ترين شکل ممکن در آمده , کنشيرو باري ديگر بر ميگردد !