یک شاهزادهی پیر به طور تصادفی در ساحل نامعلومی ناگهان به گل می نشیند. او زخمی و گمشده است و توسط پسر جوانی به نام تام پیدا شده و به همراه پدر و مادر او به خانهشان برده میشود. پس از آن، شاهزاده با هدایت تام، جامعهای را کشف میکند که با احساسات و شگفتی همراه است، اما ...
رومانی، پاییز سال 1972. آنا، یک نوجوان 17 ساله، متوجه می شود که دوستش چند روز دیگر برای همیشه از کشور فرار خواهد کرد. این دو عاشق تصمیم می گیرند آخرین روزهای زندگی خود را با هم بگذرانند...
لوسی، یک رقصنده جوان تصادف می کند . هنگامی که او از کما بیدار می شود، او و همسرش شروع به تمرین برای یک نمایش رقص می کنند. در این راه، او شروع به جستجوی پدر بیگانه خود می کند، راهی که ممکن است او را به عشق تغییر دهنده زندگی برساند...
وقتی دو نفر که دیگر به عشق اعتقادی ندارند همدیگر را پیدا می کنند، هیچ چیز نمی تواند مانع شکوفایی عاشقانه آنها شود ، به جز یک نمایش مسخره بازیگوشی از اشتباهات، دخالت ها و هویت اشتباه....
زندگی گرگ پس از تعطیل شدن آژانسش، تا زمانی که تصمیم گرفت به فلو پیشنهاد ازدواج دهد، آرام بود. اما او مجبور شد او را به پدر و مادرش معرفی کند که یک کلاهبردار و یک بازیگر سابق بودند. برای همین، چارهای جز بازگشایی آژانس و پیدا کردن والدین جعلی نداشت...
آدریان دو ماه است که در جنگل سرگردان است. او با خوردن کرم و میوه و نوشیدن آب باران زنده مانده است. اما اکنون بیمار و ضعیف شده است. او باید قبل از اینکه دیگر نتواند حرکت کند، راه خود را به سوی نامزدش پیدا کند. اما ممکن است دیگر خیلی دیر شده باشد.
دمیتری به لای میسون، جایی که از افرادی که پزشکی نمی تواند کاری برایشان انجام دهد استقبال می شود، می پیوندد. در آنجا با سوزان، داوطلبی که به حمایت از افراد در پایان زندگی خود اختصاص داده شده است، آشنا می شود...
شاهزاده میخاییل شجاع، حاکم والاچیا، در اواخر قرن شانزدهم بر سختیهای امپراتوریهای عثمانی و اتریشی غلبه کرد تا والاچیا، مولداوی و ترانسیلوانیا را در یک کشور متحد کند...