اطلاعیه
کاربر عزیز
درخواست فیلم و سریال باز شد. از پنل کاربری یا منو بالا درخواست خود را ارسال کنید.
آدرس جدید کانال تلگرام ما: @nightmovie_c
میباشد. لطفا به منظور اطلاع از آخرین اخبار و جدیدترین فیلمها و سریالها به آن منتقل شوید.
همچنین از این به بعد آدرسهای اختصاصی در صورت فیلتر شدن، در بات تلگرامی ما به شما به صورت شخصی ارسال میشود. لطفا از طریق
از طریق این لینک، اکانت خود را به تلگرام متصل کنید.
به منظور رفاه حال شما، کد تخفیف پاییزی
paeez
به مدت چند روز فعال شده است. لطفا نستب به خرید اقدام کنید.
مدیریت نایت مووی
قسمت سوم از سری فیلم های «رجب ایودیک». رجب بعد از مرگ مادربزرگش در انتهای فیلم قبلی، افسرده شده و دیگر زندگی خوبی ندارد. در همین اوضاع است که یکی از خویشاوندان دور رجب، که دختری دانشجو است وارد زندگی او می شود...
عدنان و هيكران خوشبختانه ازدواج كرده اند ، اما وقتي پسرشان در اثر يك تصادف مرموز مي ميرد ، آدانان از همسرش دور مي شود. هيكران شروع به تحقیق درباره گذشته خود می کند تا ببیند چگونه این امر می تواند به مرگ پسرش ارتباط برقرار کند...
خانواده ییلماز به دلیل مشکلات مالی در خانه مادربزرگ خود ساعدت نقل مکان می کنند. خانه قدیمی سعادت ، موجوداتی زندگی می کنند. و این موجودات کسی را در خانه نمی خواهند...
هیل با ظاهر متفاوت و رفتار عجیب توجه را به خود جلب کرد. او به همراه مادرش ، مادربزرگ افسرده و عمه اش آزرا در خانه ای تاریخی و وهم انگیز در نوشیر زندگی می کند. پدر هیل قبل از تولد او ناپدید شده بود و دیگر هرگز دیده نشده بود. هیل کابوس وحشتناک می بیند...
یک دختر در خانه خانوادگی خود شیطانی را آزار می دهد. چندین اتفاق بد در اطراف خانه و اعضای خانواده اش رخ می دهد. یک شخصیت قدیمی برمی خیزد و سعی می کند خانواده را از سرنوشت محکوم خود نجات دهد...
یک قاتل زنجیره ای مرتباً صحنه های جنایی را خلق می کند که در همه جا به طرز مسخره ای با رنگ ، مارک و شعر تزئین شده است. این تیم با استفاده از روش ها حل مرموزترین پرونده قتل کشور را آغاز کردند.
سلطان محمد دوم، بعد از مرگ پدرش مراد دوم، پادشاهی عثمانی را بدست می آورد. او بعد از شکست دادن دشمنان داخلی و خارجی، برای تکمیل فتوحاتش، تصمیم می گیرد شهر قسطنطنیه، پایتخت بیزانس را تصاحب کند ...
در ادامه قسمت های قبلی این بار رجب ایودیک مربی گری تیم بچه های محله را که در تنها زمین خاکی خالی محله که خود رجب هم از کودکی در آنجا فوتبال بازی می کرد را به عهده گرفته است. در همین حال او در می یابد که این زمین قرار است به یک پیمان کار فروخته شود...
قسمت دوم از سری فیلم های «رجب ایودیک». داستان فیلم هیچ ربطی به قسمت قبلی ندارد. موضوع این فیلم در مورد مادر بزرگ پیر رجب است که سعی دارد به نحوی این پسر را آدم کند...
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 42 جایزه و نامزد دریافت 58 جایزه دیگر.
این فیلم در مورد چند دختر در یک دهکده در شمال ترکیه است . آنها که در راه مسیر برگشت از مدرسه به خانه با چند پسر بازی میکنند ، نمیدانند که در حال انجام یک گناه بزرگ هستند . کم کم خانه برای آنها تبدیل به زندان میشود و به جای رفتن به مدرسه معلم سرخانه برای آنها میگیرند و خانواده تصمیم میگیرد که آنها را مجبور به ازدواج های از پیش تایین شده کند ، اما آنها بازهم با وجود اینکه آزادیشان صلب شده است ، یک راهی برای زندگی پیدا میکنند...
داستان فیلم در مورد مردی بنام «رجب» است که سعی دارد دختری را که در دوران کودکی دوستش داشته را تحت تاثیر قرار دهد. گرچه ممکن است داستان این فیلم عاشقانه بنظر برسد، اما عاشقانه نیست...
"سدیک" جوانی سرکش است که در دانشگاه به فعالیتهای سیاسی مشغول بوده و تبدیل به یک خبرنگار جناه چپ در دهه 70 می شود در حالی که پدرش دوست داشته او مهندس کشاورزی شده و کنترل مزرعه خانوادگی شان را به عهده بگیرد.در صبح 12 سپتامبر سال 1980 وقتی کشور درگیر یک کودتا است آنها نمی توانند خود را به بیمارستان و پزشک برسانند و...
زمانی که رجب در سوگواری از دست دادن دوستش "عیصمت" است، متوجه میشود که عیصمت یک قرار داده نا تمام برای حمل یک گروه ورزشکار به خارج از کشور برای رقابت های ورزشی المپیک بر جای گذاشته است ، رجب نیز با نوراله به وسیله ی اتوبوس عیصمت راهی جاده می شوند ، در حین سفر رجب پیشنهاد ناهار به ورزشکاران را می دهد ولی داخل رستوران به سرآشپز طبق دستور غذایی خودش پیشنهاد میکند که روغن موتور به غذا اضافه کند و اینگونه است که ورزشکاران بعد از خوردن لوبیا مسموم میشوند و رجب پس از متوجه شدن این موضوع تصمیم میگیرد با گروه خودش به جای آن ها وارد مسابقات بشود...
الا در کودکی به خاطر بیماری که دچارش میشه کر و لال و کور میشه و تا ۸ سالگیش بدون اینکه چیزی از زندگی بفهمه زندگی میکنه . در این راه با استاد ماهری که دختر خودش رو به خاطر همین بیماری و وضعیت ار دست داده آشنا میشه مبارزه اش با زندگی هم شروع میشه...
این فیلم داستان مردی جوان به نام سینان را دنبال میکند که به ادبیات علاقه دارد و میخواهد نویسنده شود. او که به سختی پولی برای انتشار کتابش فراهم کرده است، ناگهان در دهکدهی زادگاهش با قرضهای پدرش مواجه میشود...
در سال 1950 در جنگ های کره سرگرد سلیمان یک دختر نیمه یخ زده و ترسیده،بدون پدر و مادر در وسط جنگل پیدا میکند که خیلی ترسیده و نزدیک به یخ زدن هست سرگرد سلیمان او را قاچاقی به اردوگاه ارتش میبرد و در آنجا از او مراقبت میکند ولی به خاطر عدم توانایی برای برقراری ارتباط با او اسمی برایش انتخاب میکند “آیلا” به یاد شبی که او را پیدا کرده بود.بین آیلا و سلیمان ارتباط قلبی زیادی برقرار میشود…