یک زن جوان در یک کولاک در اعماق جنگلهای مین گیر میافتد. او با دمای شدید هوا روبرو میشود و توسط شکارچیان جنگل مورد تعقیب قرار میگیرد. پدرش تلاش میکند تا او را پیدا کرده و از سرمای سخت و هیولایی که در انتظارشان است نجات دهد.
کلیتون داگلاس، کارآگاه پلیس (تام سایزمور) برای شنیدن اعتراف تکان دهنده مرگ یک جانباز مرموز جنگ داخلی به بیمارستان دور افتاده ای فراخوانده می شود که او را مجبور می کند ماوراء الطبیعه را بپذیرد...
در سال ۲۰۰۸، گروهی متشکل از مردانی دانمارکی و اروپایی، بزرگترین سرقت تاریخ دانمارک را در خاک این کشور به انجام رساندند. در این میان، کاسپر، بوکسوری که دیگر امیدی به آینده نداشت، از سوی طراحان خارجی این سرقت، فرصتی برای برنامهریزی دزدی به او پیشنهاد شد.
داستان دربارهی نیکولای کیسلیوف است که در طول جنگ جهانی دوم ماموریت مییابد تا بیش از 200 نفر از ساکنان یهودی روستای دولگینوو در بلاروس را از دست نازی ها نجات دهد. این افراد، که شامل سالمندان، زنان و کودکان میشوند، باید مسافتی طولانی و خطرناک را طی کنند تا به مکانی امن برسند.
داستان دربارهی کشف گنجینهای است که وجود کتابخانه ایوان مخوف را ثابت میکند. ایلیا، فردی ناآگاه، به طور اتفاقی این گنجینه را پیدا میکند و در معرض خطر نیروهای قدرتمندی قرار میگیرد که به دنبال آن هستند. او با کمک یک غریبه و یک ادیب، سفری پرمخاطره را در سراسر روسیه آغاز میکند تا کتابخانه را پیدا کند.
داستان دربارهی زنی به نام آنیا اسمولینا است که پس از مشکلات فراوان تصمیم میگیرد با دوچرخه و سگش به شهر ماگادان سفر کند تا با مادرش آشتی کند. این سفر طولانی و پرخطر، آزمونی برای او خواهد بود.
داستان در تابستان سال 1990 در محوطهای چندملیتی در قزاقستان رخ میدهد. در آنجا، صدای موسیقی راک روسی که نمادی از تغییر است، از پنجرهها به گوش میرسد. پسر قزاقی به نام باخا، با خلق شخصیتی خیالی به نام ابرانسان، میکوشد تا با استفاده از هیپنوتیزم، دنیا را فتح کند و به خصوص دل دختر زیبای لهستانی ساکن محوطه را به دست آورد. اما...
داستان در سال ۱۹۴۱ و در تایلند رخ میدهد. یک گروه کوچک از سربازان جوان به رهبری موک، در برابر حملهی ژاپنیها مقاومت میکنند. ژاپنیها یک سلاح بیولوژیکی خطرناک با خود آوردهاند که تهدیدی بزرگ برای همه است.
رام، وارث ثروتمند، پس از بازگشت از تحصیلات خارج از کشور، برای رسیدن به مقام مدیرعاملی با مخالفت یکی از سهامداران روبرو میشود. او برای اثبات شایستگیهای خود، قبول میکند صد روز را مانند یک فرد معمولی زندگی کند.
سگ پلیس و صاحبش در حین انجام وظیفه مجروح میشوند و طی یک عمل جراحی به هم متصل میشوند و "مرد سگی" متولد میشود. او وظیفه دارد از مردم محافظت کند و در عین حال، باید با نقشههای شیطانی پتی گربه مقابله کند.
از خراب کردن جشن شکرگزاری تا یک رابطه عاشقانه تابستانی دیوانهوار، چلسی هندلر داستانهای دوران بلوغ، برخوردهای غیرمنتظره و آن باری که با بیل کازبی ملاقات کرد را روایت میکند.