سرگذشت الهامبخش یک بازیکن جوان هاکی سیاهپوست که به جرم جنایی محکوم شده است، او را به گذراندن دوره خدمات اجتماعی در یک پیست هاکی محلی میکشاند. در این مکان، او رهبری تیم ناهماهنگ هاکی خود را بر عهده میگیرد و آنها را در یک رقابت ورزشی یا لیگ که ظاهراً با تعصب همراه است، به سوی پیروزی سوق میدهد.
در آنتورپ، بادیا، یونس و ولت در تلاش برای گریز از گذشتهاند، اما دنیای تبهکاری آنها را بازمیگرداند. آدامو، که به مهرهای قدرتمند در تجارت مواد مخدر تبدیل شده، دوستانش را بر سر دوراهی وفاداری یا انتخابی دیگر قرار میدهد.
این فیلم به دنبال کردن لیو مکنیل در پشت صحنه فیلم «پریسیلا» به کارگردانی سوفیا کاپولا میپردازد و مصاحبهها با پریسیلا پریسلی و کیلی اسپینی، لحظاتی با جیکوب الوردی و ویژگیهای خاص فیلمبرداریهای سوفیا کاپولا را به تصویر میکشد.
دهمین ویژه برنامه استندآپ کمدی راسل با عنوان «سن خودت باش» به صورت زنده در ابوظبی ضبط شده است. این اجرا در سالن اتحاد آرنای ابوظبی و در حضور تماشاگرانی که تمامی بلیتهای آن به فروش رفته بود، در پایان تور جهانی «سن خودت باش» برگزار شد.
این فیلم بر اهمیت کامیل پیسارو به عنوان بنیانگذار جنبش امپرسیونیسم تأکید دارد و از فیلمی سخن میگوید که به بررسی زندگی و آثار برجسته این هنرمند میپردازد.
این برنامه شامل داستانهای لین درباره زندگی، سفرها و خانوادهاش است که به سبک یک گفتگوی دوستانه در زمان برانچ بیان میشود و در اکتبر گذشته در سانتا مونیکا ضبط شده است.
در آیندهای با سلطه واقعیت افزوده، مردی جوان مبتلا به آگورافوبیا با یک هوش مصنوعی مرموز آشنا میشود که زندگی او را به یک بازی تبدیل کرده و باعث تحولی غیرمنتظره در او میگردد.
خانوادهای مکزیکی-آمریکایی که صاحب یک رستوران معروف هستند، برای گردهمایی سالانهشان تدارک میبینند، اما از این موضوع بیخبرند که از بین رفتن آرزوی داشتن یک کامیون غذا، زندگی آنها را دستخوش تغییرات بزرگی خواهد کرد.
پلیس مخفی، ساراوانان، در پوشش مربی ورزش، باند تبهکاری برادران مالایاراسان، کوتایاراسان و مودیاراسان را که در یک اختلاس بزرگ دست دارند، شناسایی کرده و با کمک کارکنان مدرسه برای دستگیری آنها اقدام میکند.
اعتراض دانشجویان ناشنوا در دانشگاه گالودت در سال ۱۹۸۸ منجر به انتصاب اولین رئیس ناشنوای این دانشگاه، دکتر آی. کینگ جردن، شد که رویدادی سرنوشتساز در تاریخ حقوق ناشنوایان بود.
داستان این فیلم در شهر شلوغ کلکته در سال 1965 اتفاق میافتد و دربارهی ارتباط صمیمانه و دلگرمکنندهی بین رحمت، یک مرد میانسال افغان، و مینی، یک دختربچهی کوچک، است.
جونگ سئو در آستانه ازدواج، یک آپارتمان برنده میشود. برای پرداخت پیشپرداخت، به پدرش که مادرش را بدون نفقه طلاق داده، مراجعه میکند. دیدار با خانواده جدید پدر، به دلیل تفاوت خواستهها، آشوب به پا میکند و جونگ سئو را با خواستههای واقعی خود و دیگران روبرو میسازد.
هنگامی که پدر اولیویا، که یک مدلساز است، تصمیم به بازنشستگی از شرکت خانوادگیشان میگیرد، اولیویا خود را شایستهترین فرد برای جانشینی او میداند. با این حال، ورود سایمون با دیدگاههای وسیع و بلندپروازانهاش، نه تنها آرامش و ثبات زندگی اولیویا را به خطر میاندازد، بلکه موقعیت او به عنوان جانشین پدرش را نیز متزلزل میکند.