راگاوان، دانشجویی که پس از جدایی عاطفی، تحصیل را رها میکند، برای کسب ثروت و قدرت، وارد دنیای کلاهبرداریهای مالی میشود و درگیر فریبهای پیچیده میشود.
گروهی از دوستان زن، برای سفری به مناسبت جشن مجردی، راهی تعطیلات میشوند. در این سفر، آنها به رهایی و خوشگذرانی میپردازند، با غریبهها معاشرت میکنند و در حال و هوای مهمانی غرق میشوند.
داستان درباره زندگی یک شیشهگر جوان است که درگیر روابط عاطفی و اجتماعی میشود. همچنین جنگ و سختیهایی که در سرزمینش اتفاق میافتد، در زندگی او تأثیر میگذارد.
النا و کلودیو، زوجی که رابطهشان به پایان رسیده، در مالت با یکدیگر روبرو میشوند. این ملاقات، آنها را با احساسات متضاد انتقام و حسرت برای گذشته از دست رفته مواجه میکند.
داستان دربارهٔ دو خواهر است: یکی نویسندهٔ جوان موسیقی که آخر هفتهای عاشقانه را با هنرمند مورد علاقهاش میگذراند و دیگری خواهری که با مشکلات زندگی خانوادگی و بیماری دست و پنجه نرم میکند.
پسری از اهالی یک روستای ماهیگیری، دلباختهی دختر کدخدا میشود. اما پدر دختر، که مردی متعصب و پایبند به سنتهای قدیمی است، با این عشق به شدت مخالفت میکند.
این فیلم در مورد زنی به نام مککی است که پس از از دست دادن شغلش، به جای آشپزی که خانوادهاش پیشنهاد میکنند، به کلاس بازیگری میرود و در آنجا عاشق همبازی خود میشود.
شو کیائو، مدرس دانشگاهی سی ساله، در آستانه ازدواج با نامزدش، هو، بانکداری موفق، قرار دارد. آینده او از پیش رقم خورده است. اما در جریان یک برنامه پژوهشی در پراگ، شو با فن، کارگردان تئاتر، ملاقات میکند.
زوجی متاهل که قصد داشتند از یکدیگر جدا شوند، در یک حادثه دچار فراموشی می شوند. آنها دیگر هیچ خاطره ای از یکدیگر یا زندگی مشترکشان ندارند. با این حال، آنها دوباره عاشق یکدیگر می شوند. خانواده های آنها که از این موضوع مطلع می شوند، سعی می کنند حافظه آنها را بازگردانند تا طلاق آنها نهایی شود.
"آن"، یک معلم یوگا است که در تلاش برای یافتن آرامش درونی است. با این حال، او با چالشهای زیادی روبهرو است: یک خانواده پر سر و صدا و پر انرژی، زندگی عشقی ناموفق و ناتوانی در رد کردن درخواستهای دیگران که او را مجبور میکند همیشه درگیر حل مشکلات دیگران باشد.
جانی، مکانیک اهل فیلادلفیا، ناگهان درمییابد که پدر گمشدهاش یک دوک است. این خبر او را سخت شگفتزده میکند. اما دوک، آنگونه که جانی تصور میکرد، نیست و همچنین احساسات رو به رشد جانی نسبت به پرودنس، مشاور دوک، نیز برخلاف انتظار اوست.
جوآن دیگر عاشق ویکتور نیست، اما احساس میکند که با او صادق نیست و این او را آزار میدهد. آلیس، بهترین دوستش، به او اطمینان میدهد: خودش هم نسبت به شریک زندگیاش، اریک، احساس شور و اشتیاق ندارد،پس از آنکه جوآن ویکتور را ترک میکند و ویکتور ناپدید میشود، زندگی آنان دستخوش تحولات ناگوار میگردد...
تاکاگی، پس از گذراندن دوران نوجوانی، این بار به عنوان مربی به مدرسه متوسطه سابق خود بازمیگردد. او در آنجا با نیشیکاتا، همکلاسی شیطان و بازیگوشی که زمانی او را دست میانداخت و اکنون معلم ورزش شده است، مجدداً برخورد میکند...
در دوران دبیرستان، ژو شیائوچی در همان نگاه اول عاشق یونگچی شد، اما او مخفیانه مراقبش بود و دختر بدون خداحافظی رفت. حالا 15 سال از آن زمان می گذرد و او هنوز هم دلتنگ اوست ...